چگونه ممکن است؟ ايثار در عين علاقه!
چگونه ممکن است؟ ايثار در عين علاقه!
از آيات بيستگانة 6 تا 25 سورة دهر از صفحة 579 ، هفتآية نخست، عبادالله و پاداشهايآنانرا معرّفي ميکنند.
بسياري از علما حتّي از اهل تسنّن، در شأن نزول اينآيات، اينحديث را آوردهاندکه حسن و حسين(ع) بيمار شدند و خاندان اميرالمؤمنين(ع) به توصية پيامبر(ص) براي شِفايآنان نذرکردندکه سه روز روزه بگيرند. پس از شفايآنان، هنگام افطار روز اوّل، سائلي بر در خانهآمد وگفت: ياأهلَبيتِالنّبُوَّه، من مسکيني از مساکين مدينهام؛ غذايي بدهيد.آنها همگي غذاي خود را به او دادند و خودشان با آب افطارکردند. به همينترتيب، روز دوم و سوم نيز يتيمي و اسيري بر در خانهآمدند وآنان نيز غذاي خود را بهآنان دادند. صبح روز بعد هنگاميکه علي(ع) دست حسن و حسين(ع) را گرفتهبود و خدمت پيامبر(ص) آمدند، وقتي پيامبر(ص) آنها را ديدکه از شدّت گرسنگي ميلرزند، فرمود: اينحالي را که در شما ميبينم، براي من بسيارگران است. سپس برخاست و باآنها وارد خانةشان شد؛ ديد فاطمه(س) در محراب عبادت ايستاده در حاليکه از شدّتگرسنگي شکم او به پشت چسبيده و چشمهايش بهگودي نشستهاست. پيامبر(ص) ناراحت شد و در همينهنگام، جبرئيل نازل شد وگفت: خداوند با چنينخانداني به تو تهنيت ميگويد. سپس، اينآيات را بر او خواند:آنها «به نذر خود وفا ميکنند و غذاي منحصر خود را که مورد نيازشان است، در سه شب به مسکين و يتيم و اسير ميدهند و ميگويند: ما، شما را تنها براي جلب رضاي خدا اِطعام ميکنيم و از شما نه توقّع پاداشي داريم و نه حتّي انتظار تشکّر و سپاسي. به راستيکه ما از ناحية پروردگارمان، ترس روزي را داريمکه بهغايت در انقباض و صُعوبت و شدّت است. پس خدا نيز مصونيّت دادآنان را از شرّ وگرفتاريآنروز و به استقبالشان بُرد طراوت در چهره و شادماني در دل را و در مقابل صبريکهکردند، بهشتي و جامة ابريشميني پاداششان داد».
در حيقت، قرآنکريم، زندگي سرشار از شادابي خاندان رسالت در سرايآخرت را درگرو زندگي مملوّ از رنج خودداري از تمتّعات در اينسرا دانسته و ميفرمايد: در قِبال «وَ يُطعِمونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّه»؛ «با اينکه غذا مورد اشتها و علاقةشان بود،آنرا به ديگران دادند، «جَزاهُم بِما صَبَروا جَنَّهً وَ حَريرا»؛ «در مقابل صبريکهکردند، خدا جنّت و حرير را پاداششان قرار داد»؛ «وَ لَقّاهُم نَضرَهً وَ سُرورا»؛ «شادابي و خوشحالي را به استقبالشان برد و خرّم و شادشان فرمود».
اينجمله از امام اميرالمؤمنين(ع) منقول است: حَلاوَهُ الدُّنيا مَرارَهُ الآخِرَه، وَ مَرارَهُ الدُّنيا حَلاوَهُ الآخِرَه؛ شيريني دنيا، تلخيآخرت است و تلخي دنيا، شيرينيآخرت.
البتّه، اشتباه نشود؛ مقصود از اينگونه تعبيرات،آن نيستکه بگويند: دنيا وآخرت تضادّ با يکديگر دارند؛ بدانمعنا که اصلاً با هم قابل جمع نميباشند؛آنگونهکه برخورداري از لذائذ دنيا، مطلقاً مستلزم محروميّت از زندگي پرحلاوت آخرت ميگردد وآخرتگرايي نيز، قهراً سبب محروميّت مطلق از لذائذ دنيوي ميشود؛ بهطوريکه انسانهاي متّقيکه در مسير تقوا و تأمين سعادت عُقبا حرکت ميکنند، ناگزير، بايد از تلذّذات حلال دنيا برکنار باشند تا به حلاوت لذّات اخروي نائلگردند! خير؛ اين نسيت مقصود بزرگان دين از بياناتشان! چهآنکه اين، امامالمتّقين، اميرالمؤمنين(ع) استکه ميفرمايد: وَ اعلَموا عِبادَ الله، أنَّ المُتَّقين ذَهَبوا بِعاجِلِ الدُّنيا وآجِلِ الآخِرَه، فَشارَکوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم وَ لَم يُشارِکهُم فيآخِرَتِهِم، سَکَنُوا الدُّنيا بِأفضَلِ ما سُکِنَت وَ أکَلوها بِأفضَلِ ما أکِلَت، فَحَظّوا مِنَ الدُّنيا بِما حَظي بِهِ المُترَفون وَ أخَذوا مِنها ما أخَذَهُ الجَبابِرَهُ المُتَکَبِّرون؛ بدانيد اي بندگان خدا که پرهيزگارانِآخرتگرا، نقدينة دنيايگذرا و نسية آخرتِآينده را توأماً بردند و به سود و بهرة هر دو جهان رسيدند، لذا آنها با اهل دنيا در برخورداري از لذّات دنياشان شريک شدند، امّا اهل دنيا در بهرة آخرتآنها شريک نگشتند!آخرتطلبان در مساکن دنيا به بهترينوجهآن مسکن نمودند و خوردنيهاي دنيا را به برترينگونة آن خوردند! پس،آنان نيز، بهره از دنيا بردند، همچنانکه مردم خوشگذران عالَم بردند! کام از دنيا گرفتندآنچنانکه متکبّرانگردنکشگرفتند! امّا با اينتفاوتکه اينان با تقوا و توأم با رضاي خدا وآنان بيپروا و مشمول خشم خدا. ببين تفاوت ره از کجاست تا بهکجا!
بنابراين، تضادّيکه بين دنيا وآخرت در ضمن بياناتگذشته، بهآن اشاره شدهاست و برخورداري از حلاوت دنيا را سبب محروميّت از حلاوتآخرت دانستهاند، در واقع مربوط به يک مرتبة اعلاي از مراتب زهد است وآن، مقامآزادگي و پيراستگي روح از همة قيد و بندهاي مَشتَهَيات نفساني و وابستگيهاي حيواني است تا قادر بر عروج درآسمان عرفان و ذکر و اُنس با خدا گردد. يعنيآنها که روزنهاي از فضاي قلبشان بسوي عالم بالاگشودهشده و با ديدنگوشهاي از مَجاليِ انوار حُسن و بهاء، دل به جمال اعلا دادهاند و عَلَيالدَّوام، بهگوش جان خويش، صفير ازکنگرة عرش عظيم ميشنوند:
که اي بلندنظرِ شاهبازِ سِدرهنشين نشيمنِ تو، نه اينکُنجِ مِحنتآباد است
دست و پاييکن و دامن از ايندامگه پررنج و مِحَن برچين و بال و پرزنان، همراهآسمانيان، به جمع ملکوتيان بپيوند!
آري؛ اينان، ديگر روحآزادشان نميتواند در اسارتآنچهکه در نظر ما لَذّت و حلاوت است، هرچند حلال و مُباح باشد، درآيد و پايبندي از اينامور غير قابل اعتنا، به پاي خود بسته و بِالمَآل، از پرواز در اوجآسمانکمال و تقرّب باز بماند! چنانکه ترديدي نيست در اينکه سبکباري و سبکبالي، شرط مسلّمآزادي در پرواز است! و برهنگي، شرط لازم در شناوري است! که بهقول شاعر:
در شَطّ حادثات، برونآي از لباس اوّل برهنگي استکه شرط شناوري است
و ازآنسو نيز، طبيعي استکه تلذّذ از مُلِذّاتِ زائد بر ضروريّاتِ حيات، در حدّ خود، تعلّق و وابستگي است! و به همانميزان، نتيجهاش رکود و واماندگي است! که مولا و پيشوايآزادگان، امير مؤمنان(ع) ميفرمايد: تَخَفَّفوا، تَلحَقوا؛ سبک شويد تا ملحق شويد!
غلام همّت آنم که زير چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد،آزاد است
در اينمرتبة از زهد استکه ميگويد: ما لِعَلِيٍّ وَ لِنَعيمٍ يَفني وَ لَذَّهٍ لاتَبقي؛ علي را چهکار با زندگي بهظاهر خوشي که رو به فنا ميرود و لذّتيکه پايدار نميماند!
تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.