چگونه «خُلود»؟
چگونه «خُلود»؟
از هشت آية 163 تا 170 سورة نساء از صفحة 104، خداوند پس از بيان يکي بودن تمام اصول دعوت انبيا(ع) در همة اديانآسماني، در دوآية 168 و 169، بهگروهي اشاره ميکندکه بدتريننوعکفر و ظلم را انتخابکردند.
ايندوآيه ميفرمايند: «کسانيکهکافِر شدند و هم به خود ستمکردند و هم به ديگران، هرگز خدا آنها را نميبخشد وآنها را به راهي هدايت نخواهدکرد، مگر به راه جهنّم! که جاودانه درآن خواهند ماند و اينکار براي خدا آسان است!»
مسألة «خُلود» و «عذاب دائم» برايگروه خاصّي از جهنّميان، از اصول مسلّم و منصوص در قرآنکريم است و با صراحت مؤکّد درکلام خداوند عزيز قدير اعلام شدهاست. هرچند، برخي از ارباب فلسفه و عرفانکه روي مباني خاصّ خودشان، نتوانستهاند مسألة «خلود» را حلکنند، طبعاً دست به توجيهآيات قرآن زدهاند! گفتههايآنها، هر چه هم در حوزههاي علميّه، جايي براي تحقيق و تدقيق مدرسهاي داشتهباشد، در محافل عمومي، نه شايستة طرح است و نه از نظر ما پيروان قرآن و عترت، ارزش اعتقادي دارد. يعني، ما نميتوانيم اعتقادات ديني خود را روي پاية گفتارآنها مبتنيکنيم. اعتقاديّات ما، محضاً روي پاية کتاب و سنّت استوار است و نه بر اساس براهين فلسفي و عرفاني. اگر مطلبي، هرچند بر اساس برهان فلسفي و شهود عرفاني تبيين شدهباشد و مثلاً بگويند: اَلقَسرُ لايَکونُ دائِميّاً وَ لا أکثَريّا، و با اينمبنا بخواهند در امر «خلود» ترديد ايجادکنند، بديهي استکه در مقابل ظواهر و بلکه نُصوص قرآنکريم، ارزشي نخواهد داشت و مورد توجّه عالمان ديني و قرآني قرار نخواهدگرفت.
اينجا، مناسب است اينعبارت از بوعلي سينا که مغز متفکّر و فيلسوفي مشهور است و در فلسفه،گفتارش سنديّت دارد، نقل شود. او در بخش الهيّاتکتاب شِفا در بحث راجع به معاد جسماني ميگويد: واجب است دانستهشودکه مسألة معادکه جزء اعتقاديّات ماست، يک قسمت ازآن، با عقل و قياس برهاني ادراک ميشود و نبوّت نيز،آنرا تصديقکرده. و يک قسمت ازآن، از طريق شرع به ما رسيدهاست و هيچ راهي براي اثباتآن نيست مگر راه شريعت و تصديق نبوّت.
اصلکلّي لزوم معاد، عقلاً قابل اثبات است، امّا خصوصيّاتآن،که مثلاً در برزخ چه وضعي پيش ميآيد؟ مُسائله در برزخ چگونه است؟ صراط در محشر به چهکيفيّت است؟ موقف حساب، چگونه و تَطايُرِکُتُبکه نامههاي عمل به دست افراد داده ميشود، به چهکيفيّت است؟ و وضع ميزان چگونه است؟ صحنههايگوناگونکيفر و پاداش از چه قبيل است؟ هيچيک از اينها را نميتوان با عقل اثباتکرد و تنهاراه اثباتآن، بيان وحي و نبوّت است.
آنگاه ميگويد: اينحقايق را شريعت حَقّه، مبسوطاً بيان نموده؛ هماندين و شريعتيکهآنرا از طريق وحي، پيامبر و آقا و مولاي ما، محمّد(ص) ازآسمان براي ماآوردهاست. اگرچه ادراکاتيکه ما داريم و در مقابل وحي، اوهام بهحساب ميآيد، از تصوّر سعادت و شقاوت اخروي،آنگونهکه هست، قاصر و ناتوان است. اين،گفتار يک فيلسوف منصف بود.
و واقعيّت هم هميناستکه همة حقايق مربوط به معاد را با عقل نميتوان اثباتکرد و مسألة خلود از جملة آنهاست و راه منحصرش،آيات و روايات است. از جملة آنها، هميندوآية 168 و 169 است: «إنَّ الَّذينَکَفَروا وَ ظَلَموا لَم يَکُنِ الله لِيَغفِرَ لَهُم وَ لا لِيَهدِيَهُم طَريقا، إلاّ طَريقَ جَهَنَّم خالِدينَ فيها أبَدا»؛ «کسانيکهکافِر شدند و ستمکردند، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشيد وآنها را به راهي هدايت نخواهدکرد، مگر به راه جهنّم! که جاودانه درآن خواهند ماند».
تعبير «لَم يَکُنِ الله»، حتميّت مطلب را نشان ميدهدکه: «اصلاً شأن خدا اين نيستکهآنها را بيامرزد!»
آري؛ همانخدا که ميگويد: رَحمَتي وَسِعَتکُلَّ شَيء؛ رحمت من بر همه چيز دامنگستردهاست. و همه چيز را در پوشش خود قرار داده؛ همانخدا که سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَه؛ رحمتش بر غضبش پيشيگرفتهاست، همانخداستکه دربارة معاندين با حق ميگويد: «لَم يَکُنِ الله لِيَغفِرَ لَهُم»؛ «اين، شدني نيستکهآنها را مشمول غفران خود سازد».
بعد، دوباره براي اينکهکسي توهّم نکندکه شايد راهي برايآمرزشآنها پيدا شود، ميفرمايد: «وَ لا لِيَهدِيَهُم طَريقا، إلاّ طَريقَ جَهَنَّم»؛ «خدا هيچ راهي جز راه جهنّم، پيش پايآنها نخواهدگذاشت».
باز ممکن استکسي بينديشدکه شايدآنها پس از مدّتي از جهنّم خلاص شوندکه براي بار سوم ميفرمايد: «خالِدينَ فيها»؛ «آنها براي هميشه، در جهنّم خواهند بود». باز،کسي ممکن است احتمال بدهدکه شايد مراد از «خلود»، طول مدّت باشد نه جاودانگي. ايناستکه براي تأکيد، بار چهارم ميفرمايد: «أبَداً». يعني، مراد از «خلود» ابديّت و جاودانگي است.
پس، در ايندوآيه، چهار مرتبه، اينمطلب تأکيد شدهاست تا جلوي توجيهات امثال مُحيِالدّين و پيروانش را بگيرد که:آتش سوزان جهنّم و عذاب اليم و دردناکآنرا ملائم طبع جهنّميان و عَذْب وگوارا و لَذّتبخش بهآنان ندانسته و خود را مشمول اينآيه نسازندکه: جَحَدوا بِها وَ استَيقَنَتها أنفُسُهُم؛ در عين اينکه ميفهمند، انکارش ميکنند.
مردي از امام صادق(ع) سؤال ميکند: خلود در بهشت و جهنّم، چگونه است؟ امام(ع) فرمود: علّت خلود اهلآتش درآتش، ايناستکه نيّتآنها در دنيا، اين بودکه: اگر هميشه هم در دنيا باشند، براي هميشه، خدا را معصيتکنند. و قهراً نيّت عصيان خالد، توليد عذاب خالد ميکند. اگرچه خود عمر از حيث زمان محدود بوده، امّا نيّت مربوط به زمان نيست و اثر نامحدود دارد. و علّت خلود اهل بهشت در بهشت، ايناستکه نيّتآنها در دنيا، اين بودهکه: اگر هميشه هم در دنيا باشند، براي هميشه، مطيع فرمان خدا باشند. و قهراً نيّت اطاعت خالد، توليد بهشت خالد ميکند. و در پايان، نتيجهگيري کردند: فَالنّيّات تُخَلِّدُ هؤُلاءِ وَ هؤُلاء؛ پس نيّتهاستکه اينگروه را مخلّد در بهشت وآنگروه را مخلّد درآتش ميکند.
حاصلآنکه بکوشيمآثار روحي ما،آثار ظلماني نباشدکه مُسانِخ با جهنّمگرديم.
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.