پاسخ قرآن به تخریب کنندگان قبور اولیای خدا

پاسخ قرآن به تخريبكنندگان قبور اوليای الهی/ توسل به پيامبر(ص)؛ نصّ صريح قرآن
خداوند صراحتاً توسل به پيامبر اكرم(ص) را امر فرموده و از طرف ديگر پيامبران، اولياء الهی و شهدا حيات ابدی دارند و نزد خداوند، جاودانه زندهاند، لذا توسل بر اوليای الهی جايز و عملی منطبق بر نصّ صريح قرآن است.
جهانبخش فرجی، از اساتيد و قاريان بينالمللی كشورمان با ارسال يادداشتی به خبرگزاری بينالمللی قرآن(ايكنا) ضمن استشهاد به آياتی از كلامالله مجيد به مطالبی در خصوص مفاهيمِ حيات، مرگ، قبر، هستی و نيستی و برانگيختن دوباره انسان پرداخته است و نسبت به بیحرمتی به قبور اوليای خدا شكوه كرده است كه متن كامل اين يادداشت پيش روی شماست.
شايد اين مكتوب به دست افراد زودباور و سادهلوحی كه وسيلهای برای اجرای مقاصد منافقانه و شيطانی سيهدلان و وابستگان به استكبار شده اند، رسيده و از اين غفلت بيرون بيايند، چرا كه «فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى؛ پس پند ده اگر پند سود بخشد»(اعلی آيات 12 تا16
سوره مؤمنون يكی از محورهای اين نوشتار است؛و به يقين، انسان را از چكيده گِل آفريديم(12)
،
سپس او را بهصورت نطفهای در جايگاهی استوار قرار داديم(13)،
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم، پس آن علقه را بهصورت مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخواندار كرديم و بعد استخوانها را با گوشتی پوشانيديم. آنگاه آن را به صورت آفرينشی ديگر پديد آورديم، آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است(14)،
سپس شما پس از اينها خواهيد مرد(15)،
آنگاه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد(16).
خداوند در اين آيات، خلقت جنينی انسان را شرح میدهند. اين جسم در انتهای مرحله جسمی وارد يك حيات علمی و حركتی شده و در رحم به تكامل اوليه میرسد. و در انتهای آيه چهارده، خداوند برای تكامل جنينی انسان بر خود آفرين میگويد. اولين نكته منطقی كه از اين تبريك خداوند به خود میتوان درك كرد، اين است كه جسم اين انسان كه اشرف مخلوقات و جانشين خدا در زمين است، شريف و قابل احترام است.
برای تأييد كلام به آيات 31 و 32 سوره مائده مراجعه میكنيم كه میفرمايد:
آنگاه خداوند كلاغی برانگيخت كه زمين را میكاويد تا به اين وسيله به او بنماياند كه چگونه (قابيل) جسد برادرش (هابيل) را در زمين پنهان سازد، پس قابيل گفت وای بر من! آيا عاجزم كه مثل اين كلاغ باشم تا جسد برادرم را دفن كنم و بدينسان از پشيمانان شد(31).
به اين علت بر بنیاسرائيل مقرر داشتيم كه هركس، كسی را جز به قصاص قتل يا به جزای فساد در زمين بكشد، مانند اين است كه همه مردم را كشته است...(32).
اين آيات هم اين نكته را از جهت منطق گفتار به ما يادآور میشود كه اولاً بیحرمتی به جسد انسان روا نيست و انسان را بعد از مرگ بايد به خاك سپرد، ثانيا نمیتوان بیدليل و بیاثبات جرم، انسانی را كشت، چرا كه حرمت كشتن يك انسان بیگناه ولو معمولی به اندازه كشتن تمام انسانها از پيامبران تا اولياء الهی است.
شاهد ديگری بر اين مدعا، آيه 15 سوره قصص است كه خداوند در اين آيه كشته شدن يك انسان به دست حضرت موسی(ع) آن هم در يك نزاع، به صورت كاملاً اتفاقی را عملی از شيطان معرفی مینمايد. از اين آيه و آيات بعدی متوجه میشويم كه اصلاحگری در بين مردم مورد توجه خالق است، نه دشمنی با مردم و كشتن آنها.
خداوند سعی بين صفا و مروه را از شعائر خويش میداند و دستور اين است كه بپاس تلاش از سر ايمان و يقين حضرت هاجر در پيدا نمودن آب برای حضرت اسماعيل، اين عمل جزء اعمال اصلی حج است |
باز میگرديم به آيات 15 و 16 سوره مؤمنون كه خداوند به مرگ انسان اشاره فرموده و برانگيخته شدن وی پس از مرگ را اعلام میدارند.
خداوند در آيه 9 سوره عاديات میفرمايد: «آيا نمیداند كه چون آنچه در قبرهاست بيرون ريخته گردد».
ما در اينجا به دنبال مفهوم تفسيری آيه نيستيم، بلكه تنها در پی اين مطلب هستيم كه قبور منازلی مهم هستند كه هم امانتدار جسم انسانند و هم مخفیگاه ذرات او؛ چرا كه روز قيامت كه زمانش نزد خداست اين ذرات به صورت جسم در آمده و از قبور خارج میشوند.
باز در آيه 4 سوره انفطار داريم: «و چون قبرها زير و زبر شود».
آيات 1 تا 4 سوره انفطار به قسمتی از حوادث روز قيامت اشاره دارند. اينكه چه اتفاقات عجيب و وحشتانگيزی صورت میپذيرد، جای خود و اينكه قبور در آن زمان منقلب شده و باطنشان كه همان انسانهای به خاك سپرده شده (در طول تاريخ) است، ظاهر شده و به سرعت از قبور خارج میشوند تا به جزای اعمالشان برسند.
آيه بعدی آيه 7 سوره حج است كه میفرمايد: «و اينكه رستاخيز آمدنی است و در حقيقت خداست كه كسانی را كه در قبورند بر میانگيزد».
از اين آيات معلوم میشود كه قبر علاوه بر اينكه حرمت يك انسان را حفظ نموده و حامل جسم منحصر به فرد هر انسان است، يكی از منازل موقت جسمانی انسان تا روز جزاست و در هر حالی مشخصات جسم را حفظ میكند.
شاهد اين استدلال آيات زير هستند:
1- «در روزی كه زبان و دست و پاهايشان بر ضد آنان نسبت به آنچه انجام میدادند، شهادت میدهند»(حج/24).
2- «امروز بر دهانهای آنان مُهر مینهيم و دستهايشان با ما سخن میگويند و پاهايشان به آنچه فراهم میساختند، گواهی میدهند»(يس/65).
3- «تا چون به آن (آتش جهنم) رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه میكردهاند، بر ضدشان گواهی دهند. به پوستهایشان میگويند: چرا بر ضد ما گواهی داديد؟ گويند: ما را خدايی به سخن درآورده كه هر چيز را به سخن در میآورد و او شما را بار اول كه چيزی نبوديد آفريد و به سوی او باز گردانده میشويد(فصّلت/20-21).
همانگونه كه از آيات فوق استنباط میشود، اعضاء و جوارح خود هر شخص، دوباره در روز قيامت جمع میشود، بدون هيچ كمی و كاستی يا تغيير در شكل و ماهيتشان.
و اين آيات هم به اثبات میرسانند كه جسم هر شخص جزئی از هويت لايتغير اوست و همراه روح انسان، يك مجموعه واحد را تشكيل میدهند. اگر روح متعالی نبوده و اهل جهنم باشد، جسم هم همينطور است و برعكس اگر روح متعالی باشد، جسم هم قابل ارزش و مقدس است.
به آيه 13 از سوره ممتحنه مراجعه میكنيم كه میفرمايد: «ای كسانی كه ايمان آوردهايد، مردمی را كه خدا بر آنان خشم رانده به دوستی نگيريد، آنها واقعاً از آخرت نوميدند همانگونه كه كافران از اهل قبور نوميدند». خداوند در اين آيه بيان میفرمايند كه كفار از مردگان خود مأيوسند و مرگ را هيچشدن میدانند و برای اهل قبور حياتی قائل نيستند!!!
از سياق آيه متوجه میشويم كه اهل قبور دارای حياتند و كسانی كه اهل قبور را اجسامی پودر شده و از بينرفته میپندارند، به آخرت هم ايمان ندارند، اينان همانند كفارند و خداوند از آنها خشمگين است.
در آيه 84 سوره توبه آمده است «و هرگز بر هيچيك از آنان (منافقان) وقتی مُرد، نماز نخوان و بر سر قبرش نايست، زيرا آنان به خدا و پيامبرش كافر شدند و در حال فسق مردند».
باز هم صرفنظر از مفاهيم تفسيری آيه میتوان به صورت منطقی عنوان نمود كه نماز خواندن بر مردگان و رفتن به قبرستان و ايستادن بر قبر و طلب غفران نمودن از خدا برای ايشان، در اين آيه مطرح شده است. از منطق اين آيه میتوان درك كرد كه توقف بر قبور يا همان به ديدار اهل قبور رفتن، عملی ستودنی و مهم است. خصوصاً اگر شخصی معصوم مانند پيامبر برای ديدار و انجام اعمال ثواب به قبرستان رفته باشند و از طرفی معلوم میشود كه پيامبر بر سر قبور مؤمنين توقف داشته و اعمالی را انجام ميدادهاند. ايشان از حيات ديگر اهل قبور با خبر بوده و حقايقی را میديدند كه افراد معمولی قادر به ديدن آنها نيستند.
تا اينجا میخواهيم از خواننده متن بپرسيم كه آيا عمل فرقه ضالّه وهابيت در عربستان كه اجازه ايستادن مسلمانان بر قبور مؤمنين و اولياء الهی را نداده و مرتّب مردم را از اين كار نهی نموده و با زور و استدلالهای غيرمنطبق با آيات قرآن، آنها را متفرق میكنند، عملی از روی شناخت دين مبين اسلام است يا بدعتی برای از بين بردن اجسام مطهّر اولياء الهی و بیارزش نمودن روح و جسم والای ايشان و در نتيجه از بين بردن تمامی نشانهها و اثرات معنوی مرتبط با اين زندگان هميشه تاريخ؟
اينان ... غافل از اين هستند كه «خدا با كلمات خود، حق را ثابت میگرداند، هر چند مجرمان را خوش نيايد»(سوره يونس آيه 82)، «میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند و حال آنكه خدا نور خود را كامل میكند، گرچه كافران را ناخوش آيد»(سوره صف آيه 8)
«و زندگان و مردگان يكسان نيستند. خداست كه هر كه را بخواهد شنوا میگرداند و تو كسانی را كه در قبرها هستند را نمیتوانی شنوا سازی»(سوره فاطر آيه 22)؛ منظور تمثيلی خداوند از مردگان در اول اين آيه، كنايه از افراد كافر است كه آنها را مرده معرفی میكند، در حالی كه به ظاهر زندهاند. اينان هرگز شنوای حقيقت نيستند و در پايان، اين كفار و كوردلان را به انسانهای مرده در قبور تشبيه فرموده كه گوش شنوا ندارند. پديده طبيعی مرگ در جهان ماده برای همه اتفاق میافتد، حتی پيامبر. اما خيلیها قبل از آمدن اجلشان و رسيدن زمان مرگشان در دنيا، مردهای متحركند و خود خبر ندارند. البته خيلیها هم به ظاهر مردهاند، اما زندهاند و ما درك نمیكنيم.
صرف نظر از مفهوم آيه، به اين نتيجه منطقی هم میتوان رسيد كه اهل قبور اجسادی بدون حسهای طبيعی مثل حس شنوايی هستند، ولی همانگونه كه از آيات فوق و آيات ديگری كه در ذيل خواهند آمد، استنباط میشود، دارای دركهای روحانی و ماوراءالطبيعی هستند. از زندگان هم كسانی هستند كه در باطن مردهاند. آيا كسانی كه از اخلاق نبوی بويی نبرده و تنها به كشتن و ترور و بدعت در دين میانديشند بنا به اين آيات شريف، زندهاند؟
از نظر خداوند انسانی كه به هدايت الهی دست نيافت، مردهای بيش نيست، حتی اگر به ظاهر زنده باشد. در آيه 122 سوره انعام میخوانيم: «آيا كسی كه مرده (دل) بود، آنگاه زندهاش گردانيديم و برای او نوری پديد آورديم تا در پرتو آن، در ميان مردم راه برود، همانند كسی است كه گويی گرفتار در تاريكیهاست و از آن بيرونآمدنی نيست؟ اينگونه برای كافران آنچه انجام میدادند، زينت داده شده است».
آيا معيار خداوند از زندگی، زندگی دنيايی است يا حيات ابدی و جاودان در جوار قرب الهی؟ و اگر اينچنين است، پس چرا نبايد باور داشت كه همه آنچه كه متعلق به اولياء الهی است، دارای انرژی بالای معنويست و میتوان با حضور در كنار آثار، جسم مطهر و حتی جای پايشان به آرامش رسيد. اگر حتی اين اعمال بدون اين همه استدلال و تنها از روی مودت و دوست داشتن اولياء الهی و اهل بيت و نزديكان پيامبر باشد، باز هم سبب خوشنودی رسول خدا و در نتيجه خداوند است.
برای اثبات عرائضم به آيات ذيل استناد مینمايم:
در آيه 154 سوره بقره آمده است: «و كسانی را كه در راه خدا كشته میشوند، مرده نخوانيد، بلكه زندهاند ولی شما نمیدانيد»؛(شعور شما اين موضوع را نمیتواند تحليل نمايد).
از اين آيه میتوان استنباط نمود كه منظور خداوند نوعی زندگی و حيات است كه ما با حسها و دلائل فيزيكی قادر به اثبات آن نيستيم، درست مثل كفاری كه به ظاهر زندهاند، اما در باطن و در نگرشی متافيزيكی مردهای بيش نيستند.
در آيه 169 سوره آل عمران آمده است: «هرگز كسانی را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده مپنداريد، بلكه زندهاند، بلكه نزد پروردگارشان روزی داده میشوند».
عبارت «عند ربهم یُرزقون» عبارت سادهای نيست. خوب كه فكر كنيم، متوجه میشويم كه اين روزی كه در جوار قرب الهی به شهدا و اولياء الهی، آن هم توسط خود خداوند داده میشود، از يك نوع خاص و منحصر به فرد است و مطلقاً از نوع روزیهای بهشتی و دنيايی نيست و با آنها فاصله بسيار دارد.
آيا میتوان با اين حسهای طبيعی درك كرد كه نزد خداوند قرار گرفتن و از روزی بیمثال و بیمانند الهی ارتزاق كردن چيست؟ و آيا همجواری با مقبره و مكان شهادت اين شهدا و اولياء الهی نمیتواند گرد و غبار دنيا و شدائد آن را از قلوب ما بزدايد؟ آيا میشود با توجيه كردنهای بیاساس و از سر وابستگی به جبهه كفر و شيطان، قبر حمزه سيد الشهدا و ديگر اولياء الهی را به محلی شبيه خرابه تبديل نمود؟
مگر اين نور ارتزاق الهی برای اين عزيزان ساری و جاری نيست، مگر ملائك دور تا دور قبور اين عزيزان نمیچرخند و بر آنان درود نمیفرستند؟
پس چرا نبايد ما انسانهای عاشق و معتقد در اين ضيافت مستانه الهی سهيم باشيم؟ چرا نبايد عظمت و بزرگی ايشان را با ساخت مقبرهای مناسب شأن و مقام ربوبی ايشان بسازيم و در جوار ايشان به آرامش برسيم؟
جايی كه پر از فضای لاهوتی است و همه چيز به خدا و ياد او و مسير او ختم میشود، جايی كه تبديل به وعدهگاه عشاق و شيفتگان مسير شهادت و پاكی میشود. جايی كه پناهگاه خستگان دنيای پر از خسران میشود.
به راستی اين مقام رفيع كه خود خدا اينگونه از بلندمرتبه بودن و ارزش بیبديل آن سخن میگويد، برای ما نبايد قابل احترام باشد؟
«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10-11) مقربان چه كسانی هستند؟ «وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّیُّون * كِتَابٌ مَّرْقُوم * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (مطففين/ 19-21). ابرار چه كسانی هستند؟ و عليون كه ابعاد آن از گمان انسان و تحليلهای فيزيكی بشری فراتر است، چه مقامی در درگاه خداست؟
از آيات ديگری از قرآن كريم میتوان به اين سؤالات پاسخ داد. در آيه 172 سوره نساء آمده است:
«لَّن یَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن یَكُونَ عَبْدًا لِّلّهِ وَلاَ الْمَلآئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن یَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَكْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَيهِ جَمِيعًا؛ مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمىورزد و فرشتگان مقرب [نيز ابا ندارند] و هر كس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد میآورد»(نساء/۱۷۲). صرف نظر از مفهوم تفسيری آيه به اين مطلب میرسيم كه مكان تقرب مكانيست كه فرشتگان در آن جای دارند. و اين مقام بسيار رفيع است و در تصور ما نمیگنجد.
در آيه 45 سوره آلعمران داريم كه «حضرت مسيح از مقربان درگاه الهی و در ضمن وجيه در دنيا و آخرت است». از اين آيه هم نتيجه میگيريم كه پيامبران الهی از مقربين بوده و در دنيا و آخرت و برای همه زمانها، صاحب اعتبار و آبرو در درگاه الهیاند.
خداوند در آيه 64 سوره نساء میفرمايد: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا؛ و هيچ رسولی نفرستاديم مگر آنكه به فرمان خدا از او اطاعت شود. و اگر وقتی به خويشتن ستم كردند، نزد تو میآمدند و از خدا آمرزش میخواستند و رسول هم برای آنان طلب آمرزش میكرد، قطعاً خدا را توبه پذيرِ مهربان میيافتند».
در آيات 97 و 98 سوره يوسف میخوانيم: «اى پدر، براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطا كار بوديم. حضرت يعقوب در پاسخ گفت به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش خواهم خواست، كه او غفور رحيم است». و در آيه 19 سوره محمد(ص) آمده است: «و براى گناه خويش آمرزش جوى؛ و براى مردان و زنان با ايمان طلب مغفرت كن؛ و خداست كه فرجام و مآل هر يك از شما را میداند.»
اين آيات هم نشان میدهد كه وساطت و استغفار پيامبر (وجيه درگاه الهی) هم، برای گنهكاران مؤثر بوده و موجب پذيرش توبه از طرف خداوند میشود.
در آيات 80 سوره توبه و 5 و 6 سوره منافقون به ترتيب میخوانيم:
«چه براى آنان آمرزش بخواهى يا برايشان آمرزش نخواهى يكسان است، حتى اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب كنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد، چرا كه آنان به خدا و فرستادهاش كفر ورزيدند، و خدا فاسقان را هدايت نمیكند». «و چون به ايشان گفته شود بياييد تا پيامبر خدا برای شما آمرزش بخواهد، سرهای خود را برمیگردانند و آنان را میبينی كه تكبركنان روی برمیتابند. برای آنان يكسان است، چه برايشان آمرزش بخواهی يا برايشان آمرزش نخواهی، خدا هرگز آنان را نخواهد بخشود. خدا فاسقان را هدايت نمیكند».
خداوند در اين آيات صراحتاً توسل به پيامبر را امر فرموده، هر چند استغفار پيامبر هم برای افراد متكبر، كفار و افرادی كه فاسق و منافق و گنهكار هستند، بیفايده است، مگر اينكه خود در درون خود تحول ايجاد كنند.
از طرفی طبق آيات عرض شد كه پيامبران، اولياء الهی و شهدا حيات ابدی داشته و زندهاند و نزد خداوند، جاودانهاند. لذا اثبات میشود كه توسل بر آنها هم جايز و عمليست منطبق بر نصّ صريح قرآن.
آيه شريفه «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛ همانا خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود میفرستند، ای كسانی كه ايمان آوردهايد بر او درود و سلام فرستيد و به فرمانش بخوبی گردن نهيد» (احزاب/56) نشان از حيات جاويد پيامبر دارد، حياتی كه با درود و رحمت مستمر خدا بر ايشان تضمين شده است.
از طرفی میتوان گفت كه فرشتگان هر جا كه اثر و نشانی از رسول خدا در دنيا هست حضور داشته و همچنان مانند حضور ايشان در دنيا در حال فرستادن درود بر پيامبر هستند. مكانهايی كه فرشته وحی در آنجا حضور داشته و محل عبادت، وفات و يا شهادت اولياء الهی است مكانهايی با ارزش بالای معنوی است، در اين مكانها بايد با احترام و ادب وارد شد و از بركات معنوی و انرژیهای مثبت و البته روحانی آن بهره كافی را برد.
در آيه 12 سوره طه میخوانيم: «اين منم پروردگار تو، كفشهايت را بيرون بياور كه تو در وادی مقدس طوی هستی؟» و در آيه 30 سوره قصص میخوانيم: «پس چون به آن رسيد از جانب راست وادی در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد؛ ای موسی! منم، من، خداوند، پروردگار جهانيان». چرا اين زمين كه از نظر ماهيت فيزيكی با خاكهای ديگر كره زمين تفاوتی ندارد، مقدس و مبارك است؟ اگر به ديد وهابيت به موضوع بنگريم خاك همان خاك است و زمين همان زمين!!! اگر بخواهيم چنين حكم كنيم، در آن صورت برخلاف حقيقت بايد بگوييم كه رعايت آداب و انجام عبادت و اعمال احترامآميز به واسطه امر خداوند در اين سرزمين، شرك و بتپرستی است!!!
در آيه 157 سوره بقره میخوانيم: «خداوند سعی بين صفا و مروه را از شعائر خويش میداند و دستور اين است كه بپاس تلاش از سر ايمان و يقين حضرت هاجر در پيدا نمودن آب برای حضرت اسماعيل، اين عمل جزء اعمال اصلی حج است».
باز میبينيم كه خداوند به پاس تكريم يك اوليای الهيش، راه رفتنی زمينی و به ظاهر تكراری را از شعائر خود مینامد و تأكيد دارند كه هركس افزون بر فريضه و به دلخواه، كار نيكی را انجام دهد، مانعی ندارد.
در سراسر اعمال حج از وقوف در عرفات و مشعر، قربانی و رمی جمرات براساس آيات قرآن، بردن نام خدا، ذكر خدا و همدل شدن مسلمانان مطرح است. تمامی اين شعائر به پاس مقام رفيع حضرت ابراهيم و هاجر و اسماعيل بوجود آمده و البته خداوند تأكيد میفرمايد كه بزرگ شماردن شعائر الهی از طرف كسانی صورت میپذيرد كه اعمالشان برخاسته از تقوای درونی و قلبی است.
در آيه 125 سوره بقره آمده است: «و ياد كنيد كه خانه كعبه را برای مردم محل اجتماع و جای امنی قرار داديم و فرموديم: در مقام ابراهيم، نمازگاهی برای خود اختيار كنيد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم؛ خانه مرا برای طوافكنندگان و معتفكان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد». مفهوم مقام ابراهيم در اين آيه چيست؟ صرف نظر از معنای مقام ابراهيم، چند مطلب را میشود به راحتی از اين آيه اثبات نمود:
الف: مقام ابراهيم مكانيست كه خداوند به احترام حضرت ابراهيم نام و جای آن را رفيع نموده است.
ب: حضرت ابراهيم از نظر خداوند هميشه زنده است و ياد و مقام (حتی اگر اين مقام جای پای ايشان باشد) او در دنيا هم بايد تا ابد زنده بماند.
ج: خداوند فرمودهاند؛ در مقام ابراهيم نمازگاهی را برای خود انتخاب نماييد كه اين نشان از احترام و اهميت اين مقام در نزد پروردگار است.
د: در محلهايی كه جسم مبارك اولياء الهی دفن شده يا ردپايی از او در آنجا به ثبت رسيده، میشود نماز گذارد و آنجا را مسجد و عبادتگاه قرار داد.
چيزی كه وهابيت از آن گريزان بوده و در پی از بين بردن مكانهايی است كه مسلمانان را به ياد خلقكنندگان شعائر الهی و در نتيجه ارزش آنان در درگاه ربوبی میاندازد. آيا تكريم شهدای احد جزئی از شعائر الهی نيست؟ آيا تكريم مقام ائمه بقيع (ع) جزئی از شعائر الهی نيست؟
اما ... دوباره به مطلب قبلی يعنی درود فرستادن بر پيامبر (ص) برگرديم. درود ما از ديد قرآن به پيامبر چگونه بايد باشد؟ آيا درود فرستادن به زبان كافيست؟
از ديدگاه قرآن عمل بسيار مهمتر از بيان نمودن است و درود فرستادن يعنی عشق و حب يك مؤمن به رسول خدا و اهل بيت و نزديكان و صحابه اخيار ايشان.
با توجه به آيه شريفه «...قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى ...؛ بگو: من به ازای ابلاغ رسالت پاداشی از شما خواستار نيستم مگر دوستی درباره خويشانم» (شوری/23) و اينكه خداوند در قرآن، ايشان را اسوه حسنه معرفی فرمودهاند، برای هميشه نظام خلقت (احزاب/21)، اين سؤال مطرح میشود كه اگر بر فرض مثال، يك معمار مسلمان عشقش را بدون هيچ مزدی در ساخت يك گنبد استثنايی برای پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) و اصحاب ايشان قرار داد، آيا او به درود عملی قرآن بر پيامبرش عمل نموده يا مشرك است؟
آيا اگر يك مهندس، يك شاعر، يك منبّتكار و افراد مخلص و عاشق رسول الله(ص) هر كدام كاری را بدون مزد برای اثبات مودت و عشق به ايشان و اهل بيتش انجام دادند، اين مؤمنين مشركند؟ آيا ساخت برج ساعت با آن ارتفاع در مكه، آن هم در جوار كعبه و درست مشرف بر خانه خدا شرك نيست؟
در سوره بقره آيه 127 میخوانيم: «و وقتی ابراهيم و اسماعيل پايههای خانه خدا را بالا میبردند، میگفتند؛ ای پروردگار ما! از ما بپذير كه در حقيقت تو شنوای دانايی». از اين آيه میتوان به طور صريح استنباط كرد كه عملی كه برای خدا و رضايت اوست، مورد قبول خداست.
در پايان با توجه به آيات قرآن و بررسی موضوعی كه بنده به انجام رساندم، عرض میكنم:
ما مسلمانان جز از خدا، چيزی را درخواست نمیكنيم و بنا به آيات مطروحه در بحث، تنها به دليل مقام رفيع قرب اولياء الهی به خداوند، و زنده بودن ايشان (حتی اگر به ظاهر از جهان مادی چشم فرو بستهاند) و مقام معنوی زمينی و روح بلند آسمانی آنها، از ايشان میخواهيم كه نزد پروردگار غفران ما را بخواهند و از خدا طلب كنند، آنچه كه خير ما در آن هست. بايد توجه داشت كه براساس آيات مطروحه، ما با اين كار عشق و مودّتمان را به ايشان اثبات نموده و در واقع قدم در راه خير نهادهايم و فرمان خدا را هم اطاعت كردهايم. ما براساس فرهنگ قرآن اصلاً از اولياء الهی درخواست بخشش گناه را نداشته و نداريم و انتظار برآورده كردن حاجات و رفع مشكلات و دادن روزی از ايشان را هم نداريم.
نكته پايانی اينكه وقتی ما در صحن و سرای اولياء الهی پای مینهيم، احساسمان اين است كه فضا مملو از ياد و ذكر خداست و همه چيز رنگ خدايی دارد و عشق. ما به ابراز احساساتمان كه ناشی از تعاليم آيات است، میپردازيم و قلوبمان را نرم و چشمانمان را پر از اشك میسازيم، نماز به پا میداريم و با رضايت از حق، روحمان را جلا میدهيم و مهربانی و اخلاق حسنه آن بزرگان را يارآور میشويم، چيزهايی كه وهابيت سنگدل با آنها بيگانه است.
جهانبخش فرجی
ارديبهشت سال 1392
تاریخ انتشار : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.