همه خوبند و اهل نجات!
همه خوبند و اهل نجات!
گاهي ديده ميشود برخي از افراد جاهل يا مُغرِض، بعضي ازآيات قرآن را مستمسک قرار داده و ميگويند: قرآن، آيين يهوديّت و نصرانيّت را تأييدکرده، پيروان تورات و انجيل را مانند پيروان قرآن، اهل نجات در عالمآخرت ميداند. آنگاه، بهآية نخست از ميان هشت آية 62 تا 69 سورة بقره از صفحة 10، تمسّک ميکنندکه: «کسانيکه به پيامبر اسلام ايمانآوردهاند و يهود و نصارا و صابئان، يعني پيروان نوح يا يحيي(ع)،آنها که ايمان به خدا و روز قيامتآوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلّم است و هيچگونهترس و اندوهي برايآنها نيست».
و از اينآيه بهزعم خود نتيجه ميگيرندکه پس پيروان هر مذهبي ميتوانند در مذهب خود باقي مانده،آيين اسلام را نپذيرند و همينکه به خدا وآخرت ايمان داشته و عمل صالح، طبقآيين خود انجام بدهند،کافي در نجاتشان خواهد بود!
اين، همانمسلک صلحکلّي استکه روشنفکرمآبان اظهار ميکنند وآنرا مغرضانه، به قرآن نيز نسبت ميدهند!
در صورتيکه بايد دانستکه اوّلاً: براي پي بردن به مقصود قرآن در هر موضوعي، بايد تمامآيات مربوط بهآن موضوع را درکنار همگذاشت و سپس تفسيرکرد.
حال، اگر اينآية 62 در مقام تأييدآيين يهوديّت و نصرانيّت باشد، تضادّ صريح پيدا ميکند با آيات فراوانيکه همة اديان را دعوت به پيروي ازآيين اسلام ميکند و ميگويد: وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإسلامِ دينا، فَلَن يُقبَلَ مِنه وَ هُوَ فِي الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرين؛ هرکس ديني غير از اسلام براي خود برگزيند، از او پذيرفته نميشود و او درآخرت از زيانکاران خواهد بود!
و خطاب به پيروان خود، از مسلمانان ميگويد: قولوا:آمَنّا بِالله وَ ما أنزِلَ إلَينا وَ ما أنزِلَ إلي إبراهيمَ وَ إسماعيلَ وَ إسحاقَ وَ يَعقوبَ وَ الأسباط وَ ما اُوتِيَ موسي وَ عيسي وَ ما أوتِيَ النَّبِيّونَ مِن رَبِّهِم لانُفَرِّقُ بَينَ أحَدٍ مِنهُم وَ نَحنُ لَهُ مُسلِمون به پيروان همة اديان بگوييد: ما ايمانآوردهايم به خدا و به قرآنکه از ناحية او بر ما نازل شده و بهآنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اَسباط از پيامبران بنياسرائيل نازلگرديده و همچنين بهآنچه به موسي و عيسي و پيامبران ديگر از ناحية پروردگارشان داده شدهاست، ايمان داريم و هيچ فرقي ميانآنها ازآننظرکه داراي نبوّت و رسالتآسماني هستند، نميگذاريم و در برابر فرمان خدا تسليم ميباشيم. آنگاه اضافه ميکند: فَإنآمَنوا بِمِثلِ ما آمَنتُم بِه، فَقَدِ اهتَدَوا وَ إن تَوَلَّوا، فَإنَّما هُم في شِقاق؛ حال، اگر پيروان اديانگذشته، به همينامورکه شما ايمانآوردهايد، ايمان بياورند، هدايت يافتهاند و راه حق را شناختهاند و اگر از پذيرفتنآن روگردان شدند، از حق جدا شدهاند و به مخالفت با حق برخاستهاند.
در اينجا هم ملاحظه ميکنيمکه ايمان به قرآن را پس از ايمان به خدا، نخستينشرط اِهتِدا و راهيابي بهسوي حق نشان ميدهد. يعني، اگر يهود و نصارا، قرآن را به همانگونهکه ما امّت اسلامي،آنرا بهعنوانآخِرينکتابِآسماني ناسخ کتابهايآسماني پيشين پذيرفتهايم، بپذيرند، طبعاً مسلمان خواهند بود و مُهتَدي. و در غير اينصورت، بهفرمودة قرآن، در صف مخالفين حق قرار خواهندگرفت.
درآيهاي ديگرآمدهاست: قُل يا أهلَ الکِتاب لَستُم عَلي شَيءٍ حَتّي تُقيمُوا التَّوراهَ وَ الإنجيل وَ ما أنزِلَ إلَيکُم مِن رَبِّکُم بگو: اي اهلکتاب، شما نزد خدا ارزشي نخواهيد داشت تا زمانيکه تورات و انجيل وآنچه را که از سوي پروردگارتان بر شما نازل شده، بر پا داريد و در برابرآن تسليم شويد. و از جملة محتويات تورات و انجيل، بشارتهايي استکه راجع به ظهور پيامبر خاتم،آورندة قرآن داده شدهاست و اقامة تورات و انجيل، لازمهاش، اسلام است و پيروي از قرآن.
عِلاوه بر اينها، اگر قرآن، حقّانيّت تورات و انجيلِ پس از نزول خودش را امضا کند، پس، نزول خودش وآوردن شريعت جديد با آنطول و تفصيل، امري لغو و بيثمر خواهدبود و جز ايجاد تفرقه و افزودن بر تعداد مذاهب و اختلاف در مسالککه منشأ مفاسد بسياري است، نتيجهاي نخواهد داشت! در صورتيکه خودش دعوت به اتّحادکرده و ميگويد: شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّين ما وَصّي بِه...أن أقيمُوا الدّين وَ لاتَتَفَرَّقوا فيه؛ خدا آييني را براي شما تشريعکرد و به همة پيامبران توصيهکرد...که دين را بر پا داريد و درآن تفرقه ايجاد نکنيد. و هم ميفرمايد: يا أيُّهَا الَّذينَآمَنوا، اِتَّقُوا الله حَقَّ تُقاتِه...وَ اعتَصِموا بِحَبلِ الله جَميعاً وَ لاتَفَرَّقوا؛ ايکسانيکه ايمانآوردهايد، تقوا را آنچنانکه حقّ تقواست، دربارة خدا رعايتکنيد...و همگي به ريسمان خدا، يعني قرآن و اسلام مُعتَصِم بشويد و پراکنده نگرديد.
ثانياً:آية شريفه، سه چيز را شرط نجات در عالمآخرت ميداند: ايمان به خدا، ايمان به روز جزا و انجام عمل صالح.
حال، ما ميپرسيم:آنعمل صالحِ مورد پسند خدا،کدام است؟ وآيا جز از طريق وحي خدا، پي بردن به عمل صالح مورد پسند خدا ممکن است؟! و اکنون، طريق وحي خدا، منحصر به قرآن است. تنها، قرآن استکه ما را از اعمال صالح مورد پسند خدا آگاه ميسازد! وگرنه، مثلاً نصارا ازکجا ميتوانند اثباتکنندکه رفتن بهکليسا در روزهاي يکشنبه و انجام اعمال و مراسمي خاص، عمل مورد پسند خداست؟ و حتّي نصارا، هيچ دليلي براي اثبات اصل رسالت عيسي مسيح(ع) ندارند تا چه رسد به اثبات صحّت شريعت انجيلشان! تنها، قرآن استکه پس از اثبات رسالتآورندهاش، حضرت محمّد(ص)، رسالت انبياي سَلَف را با صحّت شريعتشان در زمان خودشان اثبات ميکند.
بنا بر ايندو دليل، مقصودآية شريفه، نميتواندآن برداشت جاهلانه يا مغرضانة اثبات مسلک صلحکلّي باشد. بلکه مقصود،آنچنانکهآقايان مفسّران فرمودهاند، ايناستکه اوّلاً: ملاک نجات و سعادت در عالمآخرت، تنها ادّعاي ايمان و اسلام، و ادّعاي يهودي و نصراني و صابئي بودن نيست! بلکهکساني در عالمآخرت، داراي اجر و پاداش بوده و ترس و اندوهي نخواهند داشتکه واقعاً داراي ايمان به خدا و روز جزا بوده و عمل صالح انجام دادهباشند.
ثانياً: اينمؤمنان واقعي، در هر زماني، پيرو شريعت پيامبر زمانشان بودهاند. در هر زماني، شريعت خاصّي از شرايع آسماني بهوسيلة پيامبر معصوم زمانشان به بشر ابلاغ شده و صراط مستقيم عبادت و تقرّب به خدا همانشريعت بودهاست. و پس ازآمدن شريعت لاحق قهراً آنشريعتِ سابق منسوخ، يعني زمان حجّيّتآن منقضي شدهاست. و پس از نزول قرآن وآمدن شريعت اسلام، همة اديان و شرايع پيشينکه در عصر و زمان خودشان راه مستقيم عبادت خدا بودهاند، از سنديّت افتاده و قرآن تاآخرينروز عمر بشر، بهعنوان تنهاسند باقيِآسماني معرّفي شدهاست؛ إنَّ هذَا القُرآن يَهدي لِلَّتي هِيَ أقوَم.
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.