نفس اولیای خدا

مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند:
در ایام تحصیل که در نجف بودم درهوای بسیار گرم آن جا وبه خاطر قطع ارتباط با ایران دچار مشکلات مالی شدید شدم به ناچار مشکلاتم را به استاد خویش مرحوم آیةالله سید علی قاضی بیان کردم.
ایشان نصایحی فرمودند. بعد از مراجعت گویی آنچنان سبک بار شدم که در زندگی هیچ ملالی ندارم. (مضمون پند ایشان را به شعر در آوردم)
دوش که غم پرده ما میدرید خار غم اندر دل ما میخلید
در بَرِ استاد خرد پیشهام طرح نمودم غم و اندیشهام
کاو به کف آیینه تدبیر داشت بخت جوان و خرد پیر داشت
پیر خردپیشه ونورانی ام برد زدل زنگ پریشانی ام
گفت که در زندگی آزادباش هان گذران است جهان شاد باش
روبه خودت نسبت هستی مده دل به چنین هستی وپستی مده
زآنچه نداری زچه افسرده ای وز غم واندوه دل آزرده ای
گرببرد وربدهد دست دوست ور ببرد ور بنهد ملک اوست
ور بکشی یا بکشی دیو غم کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان می شود و آنچه دلت خواست نه آن میشود
تاریخ انتشار : ۱۷ خرداد ۱۳۹۳
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.