مسلمانان، مسيحياند نه مسيحيان!
از نه آية پاياني سورة صف از صفحة 552 ، آية نخست، به مسألة رسالت مسيح(ع) و تکذيب بنياسرائيل ميپردازد.
آية 6 ميفرمايد: «عيسَي بنِ مريم ميگفت: اي بني اسرائيل، من فرستادة خدا هستم بهسوي شما، در حاليکه حقّيّت توراتِ پيش از خودم را تصديق ميکنم و بهآمدن رسولي بعد از خودمکه نامش احمد است، بشارت ميدهم».
يکي از شبهاتيکه ممکن است در اذهان وجود داشتهباشد، اينکه ما مسلمانانِ پيرو قرآن با مسيحيانِ پيرو انجيل، در اعتقاد به نبوّت عيسي(ع) وآسماني بودنکتاب انجيل متّفقيم و تنها، در مورد نبوّت حضرت محمّد(ص) اختلاف داريم.
در صورتيکه بايد دانست: حضرت عيسي وکتاب انجيليکه ما مسلمانان، اعتقاد به حقّانيّتآن داريم، غير عيسي و انجيلي استکه نصارا معتقد بهآن هستند!
اتّفاقاً اينبحث، در مناظرة حضرت امام ابوالحسنِالرّضا(ع) با علماي نصارا در مجلس مأمون هستکه وقتي او مجلس مناظرهاي تشکيل داد و از عالمان يهود و نصارا و ديگر مذاهب دعوتکرد، درآنمجلس، جاثِليق، بزرگ نصارا به امام(ع)گفت: ما دربارة عيسي با هم متّفقيم؛ شما و ما، هر دو، به نبوّت او معتقديم و اختلاف ما، در مورد محمّد است که شما بايد بر نبوّت او دليل بياوريد. امام(ع) فرمود: نه؛ اينطور نيست. دربارة عيسي هم با هم متّفق نيستيم؛ آنعيسايي که شما به نبوّت او معتقديد، ما اعتقاد به نبوّت او نداريم. ما معتقد به نبوّت عيسايي هستيمکه از جانب خدا، مبشّر، يعني بشارتدهنده به نبوّت ختميّة حضرت محمّد(ص) بودهکه قرآنِ ما دربارهاش ميگويد: «وَ إذ قالَ عيسَي ابنُ مَريَم: يا بَني إسرائيل، إنّي رَسولُ اللهِ إلَيکُم مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَدَيَّ مِنَ التَّوراه، وَ مُبَشِّراً بِرَسولٍ يَأتي مِن بَعدِي اسمُهُ أحمَد؛ عيسَي بنِ مريم به بني اسرائيلگفت: من از جانب خدا، رسول بهسوي شما هستم، با اينوصفکه نسبت به توراتِ پيش از خودم مصدّقم و نسبت به رسول بعد از خودمکه اسمش احمد است، مبشّر». شما به نبوّت عيساي غير مبشّر معتقديد، درحاليکه ما به نبوّت عيساي مبشّر به نبوّت خاتمالانبيا، محمّد مصطفي(ص) معتقديم. پس، با هم متّفق نيستيم!
بنابراين، در واقع، عيسوي و مسيحي واقعي، ما هستيمکه بشارت حضرت مسيح(ع) را تصديقکرده و به رسالت حضرت احمد(ص) معتقدگشتهايم و دين مقدّس او را که اسلام است، پذيرفتهايم، نهآنانکه مبشّر بودن حضرت مسيح را تصديق نکرده و رسالت حضرت احمد را نپذيرفتهاند و متديّن به دين اسلام نشدهاند.
اينکلام قاطع خداوند حکيم را از قرآنکريمش بشنويمکه نحوة برخورد مسلمانان را با نصارا در هر زمان مشخّص ميکند: قولوا:آمَنّا بِالله وَ ما أنزِلَ إلَينا وَ ما أنزِلَ إلي إبراهيمَ وَ إسماعيلَ وَ إسحاقَ وَ يَعقوبَ وَ الأسباط وَ ما أوتِيَ موسي وَ عيسي وَ ما أوتِيَ النَّبِيّونَ مِن رَبِّهِم لانُفَرِّقُ بَينَ أحَدٍ مِنهُم وَ نَحنُ لَهُ مُسلِمون فَإنآمَنوا بِمِثلِ ماآمَنتُم بِه فَقَدِ اهتَدَوا وَ إن تَوَلَّوا فَإنَّما هُم في شِقاق؛ بگوييد: ما ايمانآوردهايم به خدا و بهآنچه به ما نازل شده، يعني قرآن، وآنچه به موسي و عيسي و پيامبران ديگر از سوي پروردگارشان داده شدهاست. ما جدايي در ميانآنها قائل نميشويم و همه را پيامبران مبعوث از جانب خدا ميدانيم و در برابر فرمان خدا تسليم ميباشيم. حال، اگرآنها هم بهآنچه شما ايمانآوردهايد، ايمان بياورند و محمّد(ص) را بهعنوان خاتمالانبيا و قرآن را تنهاکتاب هدايت در زمان حال بشناسند، هدايت يافتهاند و به صراط مستقيم حق افتادهاند. و اگر سرپيچيکنند و معتقَدات شما را نپذيرند، از حق جدا شده و در نقطة مقابل شما قرارگرفتهاند.
جملة پايانيآيه، از باب تقويت روحيّة مسلمانان ميفرمايد: فَسَيَکفيکَهُمُ الله وَ هُوَ السَّميعُ العَليم؛ خداوند شرّآنها را از شما دفع ميکندکه او شنوا و داناست.
يعني، شما حق بگوييد و از قدرتهاي پوشاليآنها نهراسيدکه خدا براي دفاع از شما کافي است.
بنابراين، در ايّام ميلاد مسيح، بر فرضِ اينکه از نظر تاريخ صحيح باشد، تبريک و تهنيتيکه مسلمانان به مسيحيان ميگويند و برنامههاي جالبيکه سيماي جمهوري اسلامي ايران، با فيلمهاي توأم با شور و شعف ارائه ميدهد، آيا اين، عملاً تصديق و تأييدآيين مسيحيّت و مشروع نشان دادنآن نيست؟! در صورتيکه ما اعتقاداً آيين مسيحيّت را پس از نزول قرآن و اعلان خاتميّت اسلام، منسوخ ميدانيم و اينندايآسماني قرآن را بهگوش جهانيان ميرسانيمکه: إنَّ هذَا القُرآن يَهدي لِلَّتي هِيَ أقوَم؛ حقيقتآنکه اينقرآن استکه به راهي هدايت ميکندکه مستقيمترينِ راههاست. وَ أوحِيَ إلَيَّ هذَا القُرآن لأنذِرَکُم بِه وَ مَن بَلَغ؛ بگو: اينقرآن به من وحي شده تا شما و تمامکساني را که اينقرآن بهآنها ميرسد، انذارکنم و از مخالفت فرمان خدا بترسانم. إنَّ الدّين عِندَ الله اَلإسلام؛ تنهادين مورد پسند خدا اسلام است! و اسلام، يعني تسليمشدن در برابر مقرّرات بهدستآمدة از قرآن. وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإسلام ديناً فَلَن يُقبَلَ مِنه وَ هُوَ فِي الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرين کسيکه غير از اسلام،آييني براي خويش اتّخاذکند، از او پذيرفته نخواهد شد و او درآخرت، از زيانکاران است.
بنابراين، بايد به ايننکته توجّه داشتکه جشن ميلاد مسيح(ع)گرفتن و تبريک و تهنيت به مسيحيانگفتن، تکريم و تجليل از حضرت مسيح(ع) نيست، بلکه تجليل و تکريم ازآيين مسيحيّت استکه خودِ حضرت مسيح(ع) از اينآيين منسوخ، بيزار و نسبت به مدّعيان پيروي از او، خشمگين است. زيرا منصب رسالت الهي او و مبشّر بودن او را نسبت به رسالت پيامبر خاتم(ص) نپذيرفتهاند! از اينرو ميتوانيم بگوييمکه هماکنون نداي حضرت مسيح(ع) از عالَم معنا خطاب به مسيحيان ادّعايي و همچنين به مسلمانان نادان بلند استکه: يا أهلَ الکِتاب، لِمَ تَلبِسونَ الحَقَّ بِالباطِل وَ تَکتُمونَ الحَقّ، وَ أنتُم تَعلَمون؛ ايآگاهان از حقايقکتبآسماني، چرا حقّ و باطل را با هم مخلوط ميکنيد و مُشتَبَه ميسازيد تا ديگران نفهمند وگمراه شوند؟ چرا حقّ و حقيقت را مکتوم ميداريد، در حاليکه ميدانيد وکاملاً حقّ و باطل را ميشناسيد؟
چرا اي مديران سيماي جمهوري اسلامي،کليسا و مسجد را در صفحة تلويزيون طوري نشان ميدهيدکه مردم چنين گمانکنندکه هر دو جا معبد است؛ يکي، معبد نصارا و ديگري، معبد مسلمانان! گروهي درکليسا خدا را عبادت ميکنند وگروهي در مسجد! هر دوگروه، در راه حق حرکت ميکنند و رو به خدا ميروند! آيا اين، خيانت در ارائة راه ديانت نيست؟ هم خيانت به مسيحيان استکهآنها را درگمراهي نگهداشتن و از شناخت راه حق بازداشتن، و هم خيانت به نسل جوان ناآگاه، از مسلمانان استکه مسيحيّت و اسلام را دو راه همگون از دين حق ميپندارند!
چنانکه نظير همينشبههافکني را در مورد شيعه و سنّي داريم! آنجا هم برنامهها را طوري ارائه ميدهندکه بيخبران گمان ميکنند تشيّع و تسنّن، دو مذهب حق، از دين اسلام است و هر دو، حرکت در مسير حق. در حاليکه چنين نيست و در واقع، دو مسير جدا از يکديگرند؛ يکي حقّ است و ديگري، باطل! دين حق،آنديني استکه از مکتب اهل بيت رسول(ع) اخذ شدهباشد و غيرآن، باطل است و نجاتبخش انسان نخواهد بود!
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۱
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.