قرآن، حاصل نبوغ فكري پيامبر بودهاست؟
قرآن، حاصل نبوغ فكري پيامبر بودهاست؟
ازآيات نُهگانة 34 تا 42 سورة يونُس از صفحة 213 ، خداوند، پس از استدلالاتي دربارة مبدأ و معاد، درآية چهارم اينصفحه، به پاسخ يكي از سخنان نارواي مشركان ميپردازد. چرا كهآنها به پيامبراسلام(ص) افترا ميزدندكه قرآن را با فكر خود ساخته و به خدا نسبت دادهاست.
لذا آية 37 در پاسخ ميفرمايد: قرآن، با اينجامعيّت و ويژگيهاي لفظي و معنويايكه دارد، «شايسته نيستكه بدون وحي الهي، به خدا نسبت دادهشود. بنابراين، هيچ شكّي در اين نيستكه قرآن،كتاب خدا بوده و از طرف پروردگار عالَم نازل شدهاست».
درحقيقت، اينآيه، در مقام اثبات اينواقعيّت استكه قرآن، مستقيماً از جانب خداست. هم، معاني و مفاهيم قرآن و هم، الفاظ و كلماتآن از خداست و پيامبراكرم(ص) در امر قرآن، هيچگونه دخالتي ندارد. نه فكر و انديشهاش در تنظيم مفاهيم و معاني قرآن دخالت دارد و نهگفتارش درتركيب الفاظ وكلمات قرآن دخيل است. بلكه رسولاكرم(ص) نسبت به قرآن، تنها، سِمت تبليغ و تبيين دارد. يعني،
اوّلاً: بايدآنرا كه بهعنوان وحي بر قلب مباركش نازل شدهاست، بههمانكيفيّتكه نازل شده، به بشر برساند.
و ثانياً: مُجمَلاتآنرا براي مردم روشن نمايد.
وگرنه، متن قرآن، از محدودة دخل و تصرّف پيامبراكرم(ص) بيرون است.
نكتة قابل توجّه، اينكه روي سخن اينآيه، تنها، مشركان صدر اسلام نيستند، بلكه عِلاوه برآن،آية 37 پاسخي است به وسوسههاي ابليسيايكه شياطين اِنسي، در زمان ما نيز به ذهن سادهدلان القا ميكنندكه: در هر زمان، افراد نابغهاي بودهاندكه فكرشان عاليتر و هوششان بيشتر از ديگران بودهاست و مطالبي را كه افراد عادي درك نميكردند،آنها درك مينمودند وآنگاه، براي اينكه مردم بپذيرند،آنمطالب را بهعنوان وحيِ نازلشده ازآسمان تعبيركرده و به مردم عرضه مينمودند. بنا بر اينسخن، ممكن است در هر زماني، افراد نابغهاي از اينقبيل پيدا شوند و ادراكات روشنفكرانة خود را بهگونهايمترقّي، به مردم عصر خويش عرضهكنند و به اين تجربة نبوي و وحياني، بسط وگسترش بيشتر و تازهتري بدهند!! اين، همانطرزتفكّر ابليسي استكه اساس نبوّت و رسالت را متزلزل ميسازد و مسألة وحي و الهامات آسماني را بهبازي ميگيرد.
قرآنكريم، درآيات فراواني، در مقام تخطئة اينفكر شيطاني، با كمال صراحت، پيامبران(ع) را با عنوان رسول، معرّفيكرده و ميفرمايد: پيامبران، از سنخ نوابغ متفكّران بشري نيستند، بلكه رسولان و فرستادگان خالق عالَم وآدمند و لذا حقّ ابلاغ دين دارند و اطاعتشان واجب است. وگرنه، هيچكس جز خالق انسان، حقّ قانونگذاري براي انسان ندارد و انسان نيز جز از خالقش، وظيفة تبعيّت از هيچكس را ندارد، مگرآنكسكه رسول و فرستادة خالق استكه در اين صورت، اطاعتش همچون اطاعت خالق انسان، واجب است.
همينآية 37 نيز در پاسخ چنينافراديكه ايندروغ بياساس را به پيامبر نسبت داده و ميگويند: او خودش اينقرآن را ساختهاست و به خدا نسبت داده، ميفرمايد: هم، معاني و هم، الفاظ وكلمات قرآن، از جانب خدا بر رسولش نازل شدهاست و اصلاً شأن قرآن، اين نيستكه بدون وحي الهي، به خدا نسبت دادهشود.
هرگز پيامبران(ع) نميگويند: چون ما بشريآگاهتر، خوشفكرتر و باهوشتر از شما هستيم، پس بايد قانون زندگي خود را از ما گرفته و طبق دستور ما عملكنيد.آري، رسول، ازآنجهتكه رسول است، در امر دين و شريعت، نه رأيي از خود اظهار ميكند و نه حرفي از خود ميگويد. بلكه همانرا كه از طريق نزول فرشتة وحي با قلب پاك و معصومش تلقّيكرده، بدونكوچكترينتغيير يا كم و زياد، به بندگان خدا ابلاغ ميكند. پيامبر(ص) هرچه از خدا ميشنود، همانرا به مردم ميگويد؛ نه حرفي، ازگفتار خدا كم ميكند و نه حرفي، برآن ميافزايد. حتّي خداوند هم تهديدش فرمودهكه: حقّ زياد وكمكردنگفتار ما را ندارد. اگرآنچه را كه ما نگفتهايم، به ما نسبت دهد و بگويد، رگ دلش را قطع ميكنيم!
بنابراين، نه در توانايي بشري هستكه چنينكلامي ايجادكند و نه بر فرض امكان، شأن خدا ايناستكه در مقابلِ چنينافترايي سكوتكند و رگ قلبآنافترازننده را قطع نكرده و سببگمراهي بندگانش شود.
اين، نشان ميدهدكه پيامبر(ص) فرستادة خداست، نه يك بشر نابغه و روشنفكرِ در درجة اعلا.
در واقع، هوسبازاني، اينطمع خام در دلشان پيدا ميشودكه: ما هم با نبوغ فكري خود در قرن بيستويكم ميتوانيم مطالبي را فهميده و به سادهلوحاني القاكنيم و جمعيّتي را دنبال خود بيفكنيم. امّا بايد دانستكه پيامبر(ص) رسول است و داراي منصب رسالت از جانب خدا، نه دانشمندي متفكّر و نه نابغهاي از نوابغ عالَم!
تاریخ انتشار : ۷ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.