عجب حکایتی
عجب حکایتی
همة چهارده آية 38 تا 51 سورۀ طه از صفحة 314 ، به دو ملاقات موسي(ع) با فرعون جبّار اشاره ميكنندكه يكي، مربوط به دورانكودكي او و نجات اعجازآميزش از چنگال فرعون بهدست خود فرعون است و ديگري، مربوط به زمان نبوّت اوست.كه ما به جملهاي ازكلام موسي(ع) درگفتوگو با فرعونكه در سيزدهمينآية اينصفحهآمده، ميپردازيم.
قرآن، درآية 50 ، از زبان موسي(ع)، در پاسخ اينسؤال فرعونكه «پروردگار شما كيست اي موسي؟ ميفرمايد: پروردگار ما،آنكسي استكه هرچيزي را آفريده و هرچهكه لازمة حركت او بهسويكمال مطلوبش بوده، به او داده» و راه رسيدن بهآنكمال را نيز نشانش دادهاست.
درحقيقت، اينآيه، به يكي از اصول اعتقادي ما كه در رديف اصل توحيد، نبوّت، امامت و معاد است، اشاره دارد كه همان اصل عدل است. يعني، در نظامآفرينش، خداوند، در ساختمان هر موجودي، نظم و حساب و توازن و تناسب و تعادل برقراركرده و در هيچ جاي عالمِ خلق، هرج و مرج و بيحسابي و بياعتدالي راه ندارد.
هرجا همكه بهنظر ما، ناموزونيآمده، براي ايناستكه ما، به مجموعة عالم احاطه نداريم. داوري در زشتي و زيباييِ جزئي از اجزاي يك مجموعه، نياز به احاطة بركلّآنمجموعه دارد. وگرنه، داوري، ناتمام است.
مثلاً تصوّر بفرماييدكه جواني زيبارو خوابيده و مورچهايكه فقط، زير پايش را ميبيند و فراتر ازآن، جايي را نميبيند، روي پيشاني اينشخصِ خوابيده، راه ميرود. طبعاً ميپنداردكه تمام راهش، جادّة صاف و مسطّح و بدون درّه و تپّه، و خالي از دستانداز است و از اينجهت، خيلي خوشحال است. ناگهان، به ابرو بر ميخورَدكه بهنظر او، جنگلي انبوه از درختان بههمپيوسته ميآيدكه راه را بر او ميبندد! از اينپيشآمد نابههنگام، سخت بر ميآشوبد و هزاران ناسزا به طرّاح نقشة جادّه و راه ميگويدكهآخر، مگر وسط جادّه، جنگل ميكارند؟!
پس از تقلاّ و تلاش فراوان، خود را از لابهلاي موهاي ابرو نجات ميدهد و تا ميآيد نفَسي بهراحتي بكشد، دفعتاً درگودي چشم پرت ميشود و چندكلّهمُعَلّق ميزند و سخت، ناراحت ميشودكه: اين، چه نقشة ناقصي است! مگركنار جنگل هم درّه ميسازند و پرتگاه درست ميكنند؟! اين،كمال بيعَدالتي و ناحسابي است.
همچنان، نالهكنان و افتان و خيزان، درگودي چشم راه ميرودكه ناگهان، به ديوارۀ بيني بر ميخوردكه همچونكوهِ دماوند، سر به فلككشيده و مانند ديوار چين، پيريزي محكم شدهاست! اينجاستكه يكباره، ازكوره در ميرود و خون در مغزش به جوش ميآيدكه: ديگر، چه ظلمي از اين بالاتر ميشود؟! آيا سر راه، ديواركشيدن و سدّ معبرنمودن، ظلم نيست؟
ناچار، بنا ميكند از پاي ديوار بيني راهرفتن و به طرّاح ايننقشة بههمريخته و نامناسب مَتَلَكگفتن و خنديدن تا مقابل سوراخ بيني ميرسدكه ناگهان،آدمِ خوابيده، نفسي ميكشد و پُف ميكند و اينمورچة بينوا را بلندكرده و به گوشهاي پرت ميكند وآنبيچاره، با حيرت تمام، ميگويد: اي عجب! اينطوفان مهيب، ازكجا آمد و اينچنين، بيسر و سامانمكرد؟!
حال، يك عدّه مردميكه جهل و ناداني، سراپاي وجودشان را فرا گرفته و همچونمورچه، فقط، زير پاي خود را ميبينند و تنها، منطقة محدود زندگيشان را مشاهده ميكنند و نميتوانند مجموعة عالم هستي را كه با نظام حكيمانهاي بهوجودآمده، مطالعهكنند، به بعضي حوادثكه ميرسند، طبعاً بهنظرشان نارسا و جنگل و درّه و تپّه و طوفانِ نابهجا ميآيد و اَلعياذُبالله، نسبت نقص و بيعدالتي بهآفريدگار جهان ميدهند.
يا در عالم تشريع، بعض احكام دين، از قبيل تعدّد زوجات و دو برابربودن سهمالارث مرد نسبت به زن، بهدست مردبودن حقّ طلاق و نجاستکفّار، با توضيحيکه در بحثگذشته مطرح شد، و نظاير اينها را كه ميشنوند، بدون اينكه از ساير احكام دينآگاه باشند و همه را با هم بسنجند وكسر و انكسار قوانين را درككنند تا توازن و تعادل احكام را بفهمند، دهان به خردهگيري از شريعت ميگشايند وگاه، حجاب زن را خلاف مُقتَضيات زمان ميپندارند و گاه، حكم تعدّد زوجات و چند همسر بودن مرد را ظالمانه ميشمارند و بعضاً مسألة تحريم ربا را مانع پيشرفت در امور اقتصادي بهحساب ميآورند.
اينمردم، مَثَلشان، درست، مَثَل همانمورچه استكه چون نميتواند تمام صورت را يكجا ببيند، از اينرو، ابرو را جنگل ناهموار ميبيند و چشم را درّة نابهجا و بيني را تپّة بيمورد.
اگر اينان ميتوانستند به مجموعة جهان تكوين احاطه پيدا كنند و از روابط احكام عالم تشريعآگاه شوند، ميفهميدندكه همهجاي عالم تكوين منظّم است و تمام عالم تشريع روي حساب است.
آنكسكه خالق انسان است، همو خالق جهان است. در پيكر انسان بنگريدكه چه زيبا آفريده شده؛ چشم بهجا، ابرو بهجا، لب و دندان و بيني بهجا و ريه وكليه وكبد بهجا، همة اعضاي داخل و خارج بهجا.آنكسيكه انسان را اينچنين زيبا و منظّم ساخته، همانكس، مجموعة جهان را نيز اينچنين زيبا و منظّم ساختهاست. عالم، انسانكبير و انسان، جهان صغير است.آنچه را كهكلّ عالم دارد، نمونة همانرا انسان دارد وآنچه را كه انسان دارد،كلّآنرا عالم دارد. خالق انسان، خالق جهان است و خالق جهان، شارع احكام اسلام. يك ذات اقدس استكه هم خالق طبيعت است و هم شارع شريعت.آيا خالق انسان، در اينصورتگري اشتباهكردهاست؟ شارع اسلام نيز در تنظيم و تشريع احكام اشتباه ننمودهاست.
جهان چون خطّ و خال و چشم و ابروست كه هرچيزي بهجاي خويش نيكوست
ايـن زميــن و آسمــان، يــك سيــب دان كـز درخـت قـدرت حـق شـد عيــان
تــو، چــو كِرمـــي در ميـــان سيـــب در از درخـــت و باغبانـــي بـــيخبــــر
پشه كي دانـد كـه ايـن بـاغ از كِـي اسـت در بهاران، زاد و مرگش در دِي است
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.