دنیا تنها بهره زودگذر هستی....
همة هفت آیة 34 تا 40 سورة غافر از صفحة 471 ، بهدنبال ششآیة پایانی صفحة قبل، به سخنان مؤمنآل فرعونکه از نزدیکان فرعون بود و دعوت موسی به توحید را پنهاني پذیرفت، اختصاص داردكه بناي ما، پرداختن بهآیة 39 است.
خداوند، در اينآيه، از قول اینمرد باایمان، براي نفوذ در قلب تيرة فرعونيان و زدودن زنگاركبر وكفر ازآنها میفرماید: «يا قَومِ، إنَّما هذِهِ الحَياهُ الدُّنيا، مَتاعٌ وَ إنَّ الآخِرَهَ هِيَ دارُ القَرار»؛ «اي قوم من، اينزندگي دنيا، تنها، بهرة زودگذري است و بهحقيقت،آخرت، همانسراي هميشگي است».
در اينواقعيّت ترديدي نيستکهآدمي تا در دنياست، به اينبدن نياز دارد.که مَرکَب او در راه سير و سلوک بهسوي آخرت است و ناگزير، بايد بهخاطر حفظ مرکب، به خوراک و پوشاک و مسکن و ديگر حوائج ضروريآن بپردازد، هرچند، از نظر درک عالي انساني و الهيکه دارد، تمايل و رَغبتي به اينسنخ از لذائذ حيواني پَست، در خويش احساس نميکند و بلکه اَحياناً متنفّر هم هست. ولي از نظر نياز طبيعي، چارهاي جز اخذ و اقتباس ازآن، در حدّ ضرورت، ندارد!
همانگونهکه انسانگرسنة مُشرف به هلاکت، تَغَذّي از مردار را با کمال نفرتيکه ازآن دارد، در حدّ حفظ رَمَق، وظيفة عقلي و شرعي خود ميداند!
و همانگونهکهآدمي، چنانکه ميدانيم، برحسَب طبع نخستين خويش، از نشستن در مُستَراح و ديدن منظرة نفرتبار و شَمِّ بوي اشمئزازآورآن، شديداً گريزان است. ولي ميبينيم از نظر نياز قهري و طبيعي، چارهاي جز اين نداردکه بهطور حتم و الزام، بايد درکنار سالنهاي زيبا و اطاقهاي مُزَيّن و سرسراهاي مجلّل مستراح هم بسازد و هر چند ساعتي يکبار به قيد لزوم، بهآنجا تشريففرما گشته! و درآنمکان خبيث، دقايقي از عمر عزيز خود را بگذراند! تا بتواند درکنار سفرة غذا، بهراحتي بنشيند و در بستر خواب، بهآسودگي بيارامد و در تَفَرُّجگاهها، با آرامش خاطر، به تفرّج وگردش بپردازد!
البتّه، ترديدي در اين نيستکهکار اصلي انسان در زندگياش، به مستراح رفتن و درآنجايگاه عَفن نشستن نيست! بلکه مطلوب اصيل او، سُکنيگزيدن درکاخهاي رفيع و تناول نمودن از غذاهاي لذيذ وآرميدن در بسترهاي لطيف و گردشکردن درگلستانهاي بديع و ظريف است! ولي بديهي است تا مستراح، در يکگوشه از صحنة زندگياش نباشد، تمام دستگاههاي حيات و موجبات رفاه زندگي، مُختَل وکارشان لنگ است وآسايش جسم وآرامش فکر ازآدمي سلب شده و هيچ لَذّتي از لذّات، در ذائقهاشگوارا نيست!
حال،آيا با اينهمهاهمّيّت، تا بهحال، انسان عاقلي را ديدهايدکه مستراح خانهاش را بهدليل لزوم وجودش، بيش از سالن پذيرايي و اطاق خواب و مطالعهاش تزيين نموده و پرنقش و نگار بسازد؟!
بهطور مسلّم، خير؛ بلکه اگر نياز طبيعي مُبرَم درکار نبود، احدي رضايت نميداد اينجايگاه عفونتزا و نفرتانگيز، در صحنة زندگياش ظاهر شود تا چه رسد به اينکه به نقش و نگارآن بپردازد.
اينک بدينمنوال است موقعيّت دنيا از نظر واقعبينان انسانشناسکه ميدانندکار اساسي و مقصد اصلي انسان در اين جهان خوبخوردن و خوشخوابيدن و ديگرشهوات حيواني را ارضانمودن نيست. بلکه هدف و منظور نهايي از خلقت، نشستن انسان است درکنار سفرة عبادت حق و منوّركردن جان به نور مَعرفَهُالله و تزيين خانة قلب به زينت فضايل و پرواز دادن طائر دل در مَدارج قُرب خدا و بالاخره رسيدن به جَنَّهُالمَأوي و تَشَرُّف به شَرَف لقاي خدا و ذلکَ هُوَ الفَوزُ العَظيم!
مُنتَها، چه بايدکرد؟ تا شکم پر نشود و بدن پوشانده نشود و اَنحاي تمايلات حيواني ارضا نگردد، حواس پرت است وکار عبادت، لنگ و بازارآخرت، در حالکساد! که فرمودهاند: لَولا الخُبز، ما صَلَّينا وَ لا صُمنا وَ لا أدَّينا فَرائِضَ رَبِّنا؛ اگر نان نبود، ما، نه نماز ميخوانديم، نه روزه ميگرفتيم و نه ساير واجبات خداي خود را انجام ميداديم!
و نيز فرمودهاند: نعمَ العَون عَلَي الآخرَه اَلدُّنيا؛ خوبکمکي است دنيا براي تأمين حيات عُقبا.
و لذا مردان خدا، با تمام نفرتيکه از دنيا دارند و اشتغال بهآنرا مانند هماننشستن در مستراح، موجب تضييع عمر و سبب بازماندن از فيض حضور حق ميدانند، ولي از باب ناچاري و رفع ضرورت، توجّهي به دنيا کرده و ازآن، بهقدر حاجت خويش بهرهاي ميگيرند و سپس زائد برآنرا همچونشيء پست و منفوري، از خود دور ميافکنند و ميگويند: أ لا حُرٌّ يَدَعُ هذه اللُّماظَهَ لأهلها؟آيا آزادمردي نيستکه اينتهماندة طعام در دهان را به اهلش واگذارد؟ وَ لألفَيتُم دُنياکُم هذه أزهَدَ عندي من عَفطَه عَنز؛ خوب بود ميفهميديدکه دنياي شما، با همة اينزينت و زيورش، در نزد منِ علي، ازآبي که از بيني مادهبزي فرو ريزد، بيارزشتر است!
امام صادق(ع) ميفرمايد: يا حَفص، ماأنزَلتُ الدُّنيا من نَفسي إلاّ بمَنزلَه المَيتَه، إذَا اضطَرَرتُ إلَيها أکَلتُ مِنها؛ من دنيا را براي خودم، فقط، بهمنزلة مُرداري ميدانمکه بههنگام اضطرار و نياز به حفظ رمق، ازآن ميخورم!
آري؛آدمي تا با خارج از خود، در حال بازي است، طفلي است نابالغ و بلكه غير مميّز.آنروز به سرحدّ رشد و بلوغ و تميز ميرسد و بركرسي عقل مينشيند و وارد جرگة مردان ميشودكه از هر چه خارج از ذات خودش هست، ديده بردارد و خود را بنگرد و جستوجوگرِكان وجود خويشتن شود تا بهگوهرهاي بس عاليقدر و پربها دست يابد.
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.