داستان غم انگیز فدک3

....... فاطمه(س) ديد در ادّعاي نِحله و بخشش پدر، تصديقش نكردند. ناچار، از طريق ادّعاي ارث وارد شد وگفت: در اينكه پدرم بهحكمآية «فيء» مالك فدك بودهاست، ترديدي نيست. حال، فرضاً كهآنرا به من نبخشيدهاست، ولي پس از رحلتش فدك بهحكم قانون ارث منتقل به وارثش شدهاست و منكه يگانه فرزند او هستم، اينك مالك فدك هستم. تو چرا آنرا از منگرفتهاي؟
و لذا ميبينيمآنحضرت(س) در خطبه، سخني از نحله و بخشش پدر، به ميان نياورده و تنها از طريق ارث وارد شدهاست و ضمن خطابة كوبندهاش رو به ابوبكركرد و فرمود: يَا ابنَ أبيقُحافَه أ فيكِتابِ الله أن تَرِثَ أباك وَ لاأرِثَ أبي لَقَد جِئتَ شَيئاً فَرِيّا؛ اي پسر أبيقُحافه،آيا در كتاب خدا آمدهكه تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم ارث نبرم؟! به راستيكه افترايي بزرگآوردهاي!
أ فَعَلي عَمدٍ تَرَكتُمكِتابَ الله وَ نَبَذتُموهُ وَراءَ ظُهورِكِم؛آيا دانسته و عمداً كتاب خدا را رها وآنرا پشت سر انداختهايد؟!
و عجيب اينكه: او، با كمال وقاحت، و عدم خوف از خدا و روز جزا، گفت: وَ إنّي اُشهِدُ الله، وَكَفي بِهِ شَهيدا أنّي سَمِعتُ رَسولَ الله يَقول: نَحنُ مَعاشِرَ الأنبِياء لانُوَرِّث ذَهَباً وَ لا فِضَّه وَ لا داراً وَ لا عِقارا...وَ ما لَنا مِن طُعمَهٍ فَلِوَلِيِّ الأمرِ بَعدَنا أن يَحكُمَ فيهِ بِحُكمِه؛ من، خدا را شاهد ميگيرم و خدا، براي شهادت،كافي استكه شنيدم رسول خدا فرمود: ما،گروه پيامبران، از خود، طلا و نقره و خانه و ملكي به ارث نميگذاريم...و هر چه از مال دنيا براي ما هست، اختيارش بعد از ما، با وليّ امر مسلمين است و او هرگونهكه صلاح ديد، دربارة آن عمل ميكند.
دنبالة سخن او و جواب حضرت صدّيقه(س) مفصّل است. امّا با اندكي تأمّل، ميشود به جعل و ساختگي بودن اين حديث پي برد. زيرا پيامبر اكرم(ص) تمام احكام خدا را طبق دستورِ: وَ أنذِر عَشيرَتَكَ الأقرَبين؛ خويشاوند نزديك خود را انذاركن، ابتدا به نزديكترين خويشاوندانش ابلاغ ميكند و سپس به ديگران. حال چگونه شدهاستكه اينحكمِ عدم توريث انبيا و محروميّت خانوادة آنان از ماتَرَكشان را كه حكم خاصّ خودآنهاست، پيامبراكرم(ص) به افراد خانوادهاش مخصوصاً به دخترش، فاطمه(س)كه اينحكم، مختصّ به شخص اوست، ابلاغ نكرده، ولي به ابوبكركه فرد خارج از خانواده است و هيچگونه ارتباطي به اينحكم ندارد،گفتهاست؟ يا اينكه پيامبراكرم(ص) اينحكم خدا را به فاطمه(س) گفته و او، اَلعِياذُبِاللهآنرا كتمانكردهاست؟ در صورتيكهآية تطهير، ايناحتمال ناروا را از ساحت اقدس او دور ميسازد و بهيقين، روشن ميكندكه: ابوبكر، براي محروم ساختن فاطمه(س) از ارث پدر،آن را جعلكردهاست!
البتّه، حديثي، قريب به اينمضمون، امّا نه بهآنمقصود، از رسول اكرم(ص) نقل شدهكه هيچگونه ارتباطي، با ارث اموال ندارد. وآنحديث ايناست: إنَّ الأنبِياء لَم يُوَرِّثوا ديناراً و لا دِرهَما وَ لكِن وَرَّثُوا العِلم فَمَن أخَذَ مِنه أخَذَ بِحَظٍّ وافِر؛ پيامبران، درهم و ديناري، از خود به يادگار نگذاردهاند، بلكه ميراث انبيا، علم و دانش است، و لذا هركس، از علمآنها بهرهاي ببرد، به حظّ و نصيب فراواني رسيدهاست.
بهخوبي روشن استكه: اينبيان، ناظر به ميراث معنوي انبياست و نشان ميدهدكه عاليترين و ارزشمندترينچيزي كه از پيامبران در دنيا باقي ميماند و مورد استفادة جامعة بشري قرارميگيرد، علم و حكمت است، نه همانند ديگرانكه درهم و دينار از خود باقي ميگذارند!
و مخصوصاً جملة آخِرِ حديثِ جعلي ابوبكر: وَ ما لَنا مِن طُعمَهٍ، فَلِوَلِيِّ الأمرِ بَعدَنا أن يَحكُمَ فيهِ بِحُكمِه؛ هر چه از مال دنيا از ما باقي بماند، اختيارش بعد از ما، با وليّ امر مسلمين است و هرگونهكه او مصلحت ديد، دربارة آن نظر بدهد، اين جمله،كاملاً پرده را بالا زده و نشان ميدهدكه: جملات قبلي، از حديث صحيحگرفته شده و پس از دخل و تصرّف در معنايآن، با اينجملة ساختگي تركيب شدهاست تا دست فاطمه را از ماتَرَكِ پدر قطعكرده و به تصرّف خودش، بهعنوان وليّ امر مسلمين، درآورد.
تاریخ انتشار : ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.