داستان غم انگیز فدک2

....... حضرت فاطمه(س) از جريانآگاه شد و در مقام اعتراض و دفاع از حقّش برآمد و فرمود: فدک، نِحله و مِلک موهوبي پدر به من است! چرا از دست من گرفتي؟
گفت: تو شاهد بياورکه پدرآنرا به تو دادهاست!
شما همينجا اندکي تأمّل بفرماييد و به خطاي ابوبکر پي ببريد!
اوّلاً: تَصَدّي مسند قضا، بدون داشتن شرايط لازم،گناه بزرگ است! او، از طرف چهکسي به اينمنصب، منصوب شدهاست؟!
ممکن است بگوييد: همانکسانيکه او را به خلافت منصوب کردهاند، به قضاوت نيز وا داشتهاند.
ميگوييم: بسيار خوب! امّا اينقانونکه از مسلّمات قوانين قضاست، چه ميشودکه: اَلبَيِّنَهُ عَلَي المُدَّعي وَ اليَمين عَلي مِنِ ادُّعِيَ عَلَيه، أو عَلي مَن أنکَر؛ شاهدآوردن بر عهدة مدّعي، و قسم خوردن برکسي استکه عليه او ادّعا شدهاست؟
هيچگاه، ازکسيکه ذواليَد است و ملک در تصرّف اوست، طلب شاهد نميکنند! شما، اگر در خانهاي نشستهايد و ديگريآمده و ميگويد: اينخانه، ملک من است، قاضي از او شاهد ميخواهد، نه از شما که متصرّف در خانه هستيد.
فاطمه(س) سه سال از زمان حيات پدر، متصرّف در فدک بوده، حال، ابوبکرآمده ميگويد: اين، بيتالمال و ملک مردم است و بايد تحويل منکه مثلاً وليّ امر مردم هستم، بدهيد! او بايد در اينادّعا شاهد بياورد، نه فاطمه(س)که ذواليَد و متصرّف است. پس، مطالبة شاهد از فاطمه(س)که ذواليد بودهاست، خطاي مسلّم در قانون قضا بودهاست.
ديگر اينکه:آيا ابوبکر، واقعاً علم و يقين به صدق و راستگويي فاطمه(س) نداشتهاست؟
که در اينصورت، ايمان بهآيات قرآنکه مقام عصمت اهل بيت رسول(ع) را اثبات ميکند، نداشتهاست! از جمله، آية تطهيرکه طهارت مطلقة خاندان رسالت را که بهطورحتم فاطمه(س) ازآنهاست، نشان ميدهد و حديث متواتر رسول خدا(ص) را باور نکردهکه فرمودهاست: فاطِمَهُ بَضعَهٌ مِنّي، مَنآذاها، فَقَدآذاني، وَ مَنآذاني، فَقَدآذَي الله؛ ايذاي فاطمه، ايذاي رسول، و ايذاي رسول، ايذاي خدا، و ايذاي خدا هم به تصريح قرآن، موجب ملعونيّت در دنيا وآخرت ميباشدکه فرمودهاست: إنَّ الَّذينَ يُؤذونَ اللهَ وَ رَسولَه، لَعَنَهُمُ الله فِي الدُّنيا وَ الآخِرَه، وَ أعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهينا؛ بهيقين،کسانيکه خدا و رسولش را ميآزارند، خداوند،آنها را در دنيا وآخرت، لعنتکرده و عذاب خوارکنندهاي برايآنها آماده ساختهاست!
امام اميرالمؤمنين(ع)، ضمن مُحاجّهاش با ابوبکر، به او فرمود:آيا تو، قرآن ميخواني؟
گفت:آري.
فرمود:آيا اينآيه: إنَّما يُريدُ الله لِيُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجس أهلَ البَيت، وَ يُطَهِّرَکُم تَطهيرا، دربارة ما نازل شدهاست يا ديگران؟
گفت: دربارة شماست.
که خداوند طهارت مطلقه و همهجانبة اهل بيت رسالت(ع) را اثبات کردهاست.
آنگاه، اميرالمؤمنين(ع) فرمود: حال اي ابوبكر، اگر دو شاهد عليه فاطمه شهادت دهندكهكار زشتي (اَلعِياذُبِالله) مرتكب شدهاست، تو چه ميكني؟
گفت: مانند ساير زنان مسلمان، بر او حد جاري ميكنم.
فرمود: در اينصورت، در نزد خدا،كافِر خواهي بود.
گفت: چرا؟
فرمود: براي اينكه شهادت خدا را به طهارت فاطمه ردكرده و شهادت ديگران را پذيرفتهاي!!
از همينبيان امام اميرالمؤمنين(ع) استفاده ميشودكه: با اعتراف ابوبكر به اينكه خدا، با آية تطهير، شهادت به صدق ادّعاي مالكيّت فدك دادهاست، شاهد خواستن از او براي اثبات صدق ادّعايش، مستلزم ردّ شهادت خدا، و تكذيب خدا است، و اين،كفر بسيار روشن وآشكار است!
بسياري از عالمان اهل تسنّن اعتراف ميكنندكه: البتّه ابوبكر علم و يقين به اين داشتكه: فاطمه(س) در ادّعاي خود صادق و راستگوست، ولي ميگويند: قاضي نميتواند يا لازم نيست در مقام قضا، بر اساس علم و يقين خود داوريكند، بلكه بايد از مدّعي، بيّنه و شاهد طلبكند، هرچند بداندكه مدّعي، در ادّعاي خود، صادق است.
ما ميگوييم: اينمطلب، اگر در جاي خود درست هم باشد، در موارد قضاوتهاي عادي استكه پايكفر و ايمان در ميان نباشد. امّا در مورد فاطمه(س)، بيّنه و شاهد خواستن از او، با علم و يقين داشتن به شهادت خدا بر صدق او، لازمهاش، ردّ شهادت خدا و تكذيب خداست. و اين،كفر، و مستوجب عذاب خالد در روز جزاست.
امّا كسيكه هواي رياستطلبي، طوفاني در مغزش بهوجودآورده و چشم عقلش را كوركردهاست، او، اصلاً معناي كفر و ايمان را نميفهمد و جز نيل به هدف شيطانياش، چيزي را نميطلبد.
اِبنِأبِيالحَديد، از علماي معروف سنّيكه شارح نهجالبلاغه هم هست، ميگويد: من از استادم عليِّبنِفارِقي، مدرّس مدرسة بغداد، پرسيدم:آيا فاطمه، در ادّعاي مالكيّت فدك، صادق بود؟
گفت:آري.
گفتم: پس چرا ابوبكر، فدك را به او نداد با اينكه ميدانست او راست ميگويد؟
ديدم استاد تبسّميكرد و سخن طنزگونهايگفت، و حالآنكه او اهل مزاح نبود؛گفت: لَو أعطاهَا اليَوم فَدَكاً بِمُجَرَّدِ دَعواها، لَجائَت إلَيهِ غَداً وَ ادَّعَت لِزَوجِهَا الخِلافَه وَ زَحزَحَتهُ مِن مَكانِه وَ لَميُمكِنهُ الإعتِذار وَ المُدافَعَه بِشَيءٍ لأنَّهُ يَكونُ قَد أسجَلَ عَلي نَفسِه بِأنَّها صادِقَهٌ فيما تَدَّعيه،كائناً ما كان، مِن غَيرِ حاجَهٍ إلي بَيِّنَه؛ اگر ابوبكر،آنروز فدك را بهمجرّد ادّعاي فاطمه به او ميداد، فردا ميآمد و ادّعاي خلافت براي همسرش ميكرد و او را از مسندشكنار ميزد و او هيچگونه عذري نميتوانست داشتهباشد، زيرا با دادن فدك، اذعان به اينكردهبودكه فاطمه، در هر چه ادّعا كند، صادق است و نيازي به بيّنه و شاهد ندارد.
آنگاه، ابنأبيالحديد، پس از نقل اينسخن، ميگويد: اين، يك واقعيّت است، هرچند استادم،آنرا بهعنوان طنز و مزاح اظهاركردهاست.
و عجيب اينكه ايندو عالم بزرگ و معروف سنّي ابنأبيالحديد و استادش بهخوبي فهميدهاندكه ابوبكر و پيشتازان ردة اوّل بر اساس رياستطلبي و دنياداري پا روي حق نهاده و به راه باطل افتادهاند، ولي در عين حال، اينها عالماً و عامداً دنبالهرَويآنها را پيشگرفته و مصداق اين آية از قرآن شدهاندكه: وَ جَحَدوا بِها وَ استَيقَنَتها أنفُسُهُم؛ در عين اينكه حق را شناختهاند،آنرا انكاركردهاند!!
به هر حال، ابوبكر از فاطمة معصومه(س) شاهد بر صدق ادّعايش خواست!!
او همسر مظلومش، علي(ع) را با امّايمَن براي اداي شهادتآورد.
امّايمن، زن سعادتمندي بوده مُلازِم خاندان عصمتكه رسول خدا(ص)، او را يك زن بهشتي معرّفي فرمودهبود.
ولي ابوبكر، شهادت هر دو شاهد را ردكرد وگفت: علي(ع) در اين جريان، ذينفع است و شهادتش قبول نيست! امّايمن هم يك زن است و شهادتش پذيرفته نيست!
توجّه داريمكه علي(ع) نيز از مطهّرين بهآية تطهير است و خدا، شهادت به صدقش داده، ولي ابوبكر، در موردآن حضرت(ع) نيز، شهادت خدا را ردكردهاست.
تاریخ انتشار : ۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.