داستان برخی ازما و عبادت های ما

ميگويند:آدمكري، خواست به عيادت همساية بيمارش برود. فكركرد:گوشمكه نميشنود تا جواب مناسب به حرفهايش بدهم؛ پس بهتر اينكه خودم جملاتي بهصورت سؤال و جواب بسازم وآنجا كه رفتم، همانها را بگويم. پيش اوكه نشستم، ميپرسم: حال شما چطور است؟ لابد او ميگويد: خوبم. من ميگويم: اَلحَمدُ لله. بعد ميپرسم: چه ميخوري؟ او حتماً ميگويد: مثلاً آش ميخورم. ميگويم: نوش جانت باشد. بعد ميپرسم: طبيبتكيست؟ او ميگويد: فلانطبيب است. ميگويم: قدمش خير است و مبارك! اينسؤال و جوابها را پيش خود درستكرد و نزد بيمار رفت.
آنروز، اتّفاقاً بيمار از جهاتي ناراحت بود و ازآمدنآنكر هم ناراحتتر شد! او نشست وگفت:آقا، حال شما چطور است؟ بيمار از شدّت ناراحتيگفت: دارم ميميرم. مردكركه خيال ميكرد او ميگويد: خوبم،گفت: اَلحَمدُ لله! خدا را شكر؛ صدهزار مرتبه شكر! بيمار از اينجواب بهشدّت برآشفت و در خود فرو رفت.
كرگفت: خوب غذا چه ميخوري؟ بيمار با عصبانيّت تمامگفت:كوفت و زهر مار ميخورم! كرگفت: نوش جان و گواراي وجودت باشد. بيمار از اينجواب برآشفتهتر شد و به خود پيچيد، ولي چيزي نگفت. در ادامه،كر پرسيد: طبيبت كيست؟ بيماركه از دستآنكر جانش به لب رسيدهبود، با خشم و غضبگفت: عزرائيل! كرگفت: به به! قدمش خير است و مبارك! بيماركه خون در مغزش به جوشآمدهبود، سر به پايين انداخت و سكوتكرد. مجلس عيادت به پايان رسيد وكر برخاست و بيرونآمد و خيلي خوشحال بودكه به عيادت همساية بيمارش رفته و او را خوشنود و از خود، راضي ساختهاست. غافل از اينكه با همينعيادتش، او را از خود، ناراضي ساخته وآتش خشم او را برافروختهاست!
خودگمانش ازكري معكوس بود وين زيان محض را پنداشـت سـود!
چون عيادت بهر دلآرامـي اَسـت اين عيادت نيست دشمنكامي اَست
بسكسان،كايشان عبادتها كنند تـا بـه رضـوان و ثــواب آن رسنــد
خود حقيقت، معصيت باشد خفي بس كَدِر كان را تـو پنـداري صفـي
خيلي از عبادتهاي ما مانند عيادت همانآدمكر است. او حساب نكردهبودكه مريض حالات مختلف دارد و صحبت با او هم بايد مطابق با مقتضاي حالش باشد. اوّل، بايد حرفش را فهميد و سپس، مطابق با اظهار حالش جواب مناسب داد. او خيالكردهبود هر لبجنباندني، اظهار رضا كردن است و جوابش هم خدا را شكر و نوش جانگفتن. و لذا ميگفت:
چون ببينم كاو لبش جنبـان شـود مــن قياســي گيــرم آن را از خــرد
بسياري از ما مردم، به پسند و سليقة خود دينداري ميكنيم بدون اينكه به اينحساب برسيمكه شرايط و اوضاع و احوال، از لحاظ زمان و مكان و ديگر جهات، مختلف ميشود و انسانِ مكلّف، در هر شرايط خاصّي، وظيفة مخصوصي دارد و بايد ازكارشناسان و متخصّصان دين،آنرا بهدستآورد. بدون اينحساب، اقدام به انجام اعمال ديني ميكنيم و انفاقات مالي مينماييم در حاليكه اَحياناً واجبات را زير پا نهاده و مستحبّات را روي سر ميگذاريم و چنين ميپنداريم كه خدا را عبادتكرده و مالك جنّت و رضوان خدا شدهايم. غافل از اينكه با هميناعمال عبادتنماي خود، خدا را به غضبآورده وآتش قهر خدا و اولياي خدا را براي خويشآماده ساختهايم.
اينجمله از مرحوم فيض(ره) نقل شده: أقبَلَ الخَلق عَلي أعمالٍ ظاهِرُها عِبادات وَ باطِنُها عادات؛ مردم رو بهكارهايي آوردهاندكه ظاهرآنها عبادت است و باطنشان عادت.
چه بسيار از زنان مسلمانكه به حجاب و عفافكه وظيفة واجب آنهاست، اعتنايي ندارند،آنگاه، براي تقرّب به خدا، سفرة فاطمة زهرا(س) ميگسترانند وآش شلهزرد ميپزند و روضة ابوالفضل ميخوانند.
ما نفهميديمآنفاطمة زهراييكه سفره داشته امّا چادر نداشته،كجا وكِي بودهاست؟!
افرادي از مسلمانان هستندكه براي احراز اوّل ماه شوّال، چقدر دقّت وكنجكاوي ميكنند كه: نكند عيد باشد و من روزهدار و معصيتكار باشم!
در صورتيكه معصيت در وقتي استكه انسان بداندكه روز عيد فطر است و روزهدار باشد. وگرنه،كسيكه از طريق عادي، اطمينان به رؤيت هلال شوّال پيدا نكردهاست، وظيفة شرعياش روزهدار بودن است اگرچه در واقع،آنروز، عيد باشد. اينچنينكس، نهتنها،گناه نكرده، بلكه اطاعت امركرده و ثواب هم بردهاست.
آري؛ تعجّب اينجاستكه همينافراديكه براي روزهدار نبودن در روز عيد فطر، اين همه دقّت وكنجكاوي از خود نشان ميدهند، وقتي به معاملات نامشروع پرسودي ميرسند، اموال مردم را با كمالآسودگي خاطر ميخورند و هيچ احساس نگراني هم نميكنند!
اين نمونهاي از هماندينداري بر اساس سليقه استكه مانند عيادتآنآدمكر است و سبب خشم خداوند سريعالحساب و شديدالعقاب است.
تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.