تقسيم معيشت
تقسيم معيشت
در تمامی آیات يازدهگانة 23 تا 33 سورة زخرف از صفحة 491 ، خداوند پس از سخن پيرامون بهانهجوییهای مشرکان در برابر دعوت پیامبران(ع)کهگاه، به تقلید از نیاکانشان متوسّل شده وگاه، ملاک نبوّت را مال و ثروت یا مقام ظاهری و شهرت میدانستند، در دهمینآیة اینصفحه، به مسألة تقسيم معيشت و رزق و روزي ميپردازد.
آية 32 ميفرمايد: «نَحنُ قَسَمنا بَینَهُم مَعیشَتَهُم فِی الحَیاهِ الدُّنیا»؛ «ما،کمّ وکیف زندگی مردم را میانشان تقسیم کردهایم» و برحسَب تقسیم ماستکه بعضی وسعت در معیشت و بعضی، تنگی در معیشت دارند.
درحقيقت، اينآيه، نشان ميدهدكه وسعت و ضيق رزق و روزي، بر حسب تقدير و تنظيم حضرت الله، خالق عليم حكيم است و خالق روزيرسان حكيم، مجاري ارزاق خلايق را متَفاوت وگوناگون قرار داده وهمگي، يكسان و يكنواخت نيستند. بعضي، تنگروزي و برخي، فَراخروزي ميباشند. وآن، بسته به مصلحتبيني رزّاق حكيم استكه فرمودهاست: قَدجَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيءٍ قَدرا؛ خدا براي هر چيزي، اندازهاي معيّنكردهاست.
درآية ديگر هم فرمودهاست: اَللهُ يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقدِر؛ خداستکه برای هرکه بخواهد، بسط رزق میکند و برای هرکه بخواهد، تنگی در رزق میدهد.
اينجملة بسيار پرمحتوا را در سحرهاي ماه مبارك رمضان، از دعاي ابوحمزه ميخوانيم: اَللّهُمَّ إنّي أسألُكَ إيماناً تُباشِرُ بِهِ قَلبي، وَ يَقيناً حَتّي أعلَمَ أنَّهُ لَنيُصيبَني إلاّ ما كَتَبتَ لي، وَ رَضِّني مِنَ العَيش بِما قَسَمتَ لي؛ خدايا، از تو ايماني ميخواهمكه بر اثرآن، تو، به قلبم بچسبي و يقيني ميخواهمكه بدانم جزآنچه از بليّات و مصائبكه براي من نوشتهاي، به من نخواهد رسيد و بهآنچهكه از زندگي، قسمت منكردهاي، راضي و خوشنودمگردان.
از فقر و غنا، صحّت و مرض، مرگ و حيات،گرفتاري وآسايش، همه را نشأتگرفته از تقدير حكيمانة تو بدانم و راضي بهآن باشم.كه فرمودهاست: «نَحنُ قَسَمنا بَینَهُم مَعیشَتَهُم فِی الحَیاهِ الدُّنیا»؛ «ما معيشت و اَنحاي زندگی مردم را میانشان تقسیمکردهایم» و به هر كه هرچه مصلحتش بودهاست، دادهايم.
البتّه من از باب مثال، بهعنوان يك مسلمان، برحسب استعداديكه خدا در طبيعتم قرار داده و طبق مقرّراتيكه تحت عنوان دين و شريعت، پيش پايم نهادهاست،كار ميكنم و هيچگاه، بهعذر و بهانة توكّل و اعتقاد به تقدير، دست ازكار و فعّاليّت بر نميدارم. بلكه آدم بيكار را بر اساسگفتة پيشوايان دين، ملعون و منفور در پيشگاه خدا ميدانم.كه رسولخدا فرمودهاست: مَلعونٌ مَن ألقیکَلَّهُ عَلَی النّاس؛ ملعون استآنکه بار زندگیاش را بر دوش مردم بیفکند. و دنبالکار نرود.
ولي دنبالكار و فعّاليّتم،آنچه عايدم ميشود، از زياد وكم،آنرا مقدّر به تقدير خداوند حكيم ميدانم و رضا بهآن ميدهم و هرگز آرزوي داشتنآنچهكه خدا به ديگران دادهاست، نميكنم و بهآنانكه نعمتهايي بهتر و بيشتر از من دارند، حسد نميورزم و بدخواهشان نميباشمكه خدايم فرمودهاست: وَ لاتَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعضَكُم عَلي بَعض؛ تمنّي نكنيدآنچه را كه خدا، بعضي از شما را به داشتنآن، بر بعض ديگر، برتري دادهاست.
شما، اوّل، به خود بنگريدكه چهكاري از شما بر ميآيد و استعداد اشتغال به چهكاري را داريد.
آنگاه، راجع بهآنكار، از احكام دين خودآگاه شويد و ببينيد دينتان، چه مقرّراتي دربارة آنكار دارد.
و سپس، بهآنچهكه ازآنكار عايدتان شد، راضي باشيد وآنرا مقدّر از جانب خداوند حكيم خود بدانيد.
دربارة ديگران نيزكه همانكار شما را بهتر انجام ميدهند، دعا كنيد و خير و سعادتآنها را از خدا بخواهيد و از صميم دل بگوييد: هَنيئاً لأرباب النَّعيمِ نَعيمُهُم؛گوارا بادآننعمت، به دارندگانآننعمتكه خدا عنايتشان فرمودهاست.
ظاهراً مرحوم صدرالمتَألّهين(ره) در تفسيرشان نقل ميكند: يكي از خلفاي عبّاسي، پيرمرد سقّايي را در دستگاه سلطنتش مشاهده كردكه مشكآب به دوشگرفتهبود. خواست اندكي با او صحبتكند. احضارشكرد وگفت: پيرمرد، تو تا به حال، چند تن از خلفا را ديدهاي؟ گفت: متعدّد ديدهام. او تعجّبكرد وگفت: اين، چه سرّي داردكه عمر شماها، طولانيتر از عمر ماهاست؟! پيرمرد تأمّليكرد و گفت: سرّش ايناستكه مجراي رزق شماها مانند دهانة اينمشك است و در حدّ وفور، سرازير ميشود. رزقكه تمام شد، عمر هم تمام ميشود. امّا مجراي رزق ماها، مانند مجراي اشك چشم است و قطره قطره ميآيد و طول ميكشد تا تمام بشود. از اينجهت استكه عمر ماها، طولاني ميشود. خليفه، از اين حرف خوششآمد و دستور داد جايزهاي سنگين به او دادند تا در اينسنّ پيري، از شغل سقّايي بينياز شود.
چند روزيگذشت؛ خليفه از حالش جويا شد.گفتند: مردهاست!! گفت: صَدَقَ، لَمّا جاءَهُ الرِّزق مِثلَ أفواهِ القِرَب، قَصُرَ عُمرُه؛ راستگفت پيرمرد، همينكه مجراي رزقش، مثل دهانة مشك شد، عمرشكوتاه شد.
تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.