تاکنون نتوانستهاند و تا روز قيامت نيز نخواهند توانست!
تاکنون نتوانستهاند و تا روز قيامت نيز نخواهند توانست!
از ده آية 87 تا 96 سورة اِسرا از صفحة 291 ، خداوند، بعد از اشاره به فضل و رحمت بيكرانش بر پيامبر(ص)، در آية دوم اين صفحه، با صراحت، از اعجاز قرآن سخنگفته و ميفرمايد: «قُل: لَئِن اِجتَمَعَتِ الإنسُ وَ الجِنّ، عَلي أن يَأتوا بِمِثلِ هذَا القُرآن، لايَأتونَ بِمِثلِه، وَ لَوكانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهيرا»؛ اي پيامبر، «بگو: اگر انس و جن، با هم اجتماعكنند بر اينكه مانند اينقرآن را بياورند، نخواهند توانست، هرچند بعضي، پشتيبان بعضي ديگر باشند».
تفاوتيكه ميان معجزات انبيايگذشته و معجزة پيغمبر خاتم است، اينكه معجزات انبيا مقطعي و در زمان خودشان بوده و ديگر، اثري ازآن باقي نيست؛ عصاي حضرت موسي(ع) تا روز قيامت باقي نيست؛ اثر مرده زنده كردن و شِفا دادنكور مادرزاد بهدست حضرت عيسي، تا روز قيامت باقي نيست و از بين رفتهاست. ولي قرآنكريم، معجزهاي است كه تا روز قيامت، در ميان بشر هست و خودش همگوياست و نيازي نداردكه پيغمبر دركنارش باشد و توجيهشكند.
حال، خداوند، در اينآيه، به پيامبر(ص) دستور تحدّي و مبارزطلبي ميدهد. و اينرا فقطآنروز نگفتهاست؛ پشت پرده هم نگفتهاست، بلكه علناً گفته و امروز هم ميگويد. اينآيه امروزه از طريق انواع دستگاههاي فرستنده، به همهجاي عالَم ارسال ميشود و همه را دعوت ميكند. دعوت قرآن تا آخِرينروز عمر دنيا ادامه دارد و از همة طبقات وگروههاي بشري، ايندعوت به عمل ميآيدكه: «اگر انس و جن بر اين اجتماعكنندكه مانند اينقرآن را بياورند، نخواهند توانست».
و جالب اينكه در سورة هود، قدري با آنها مُماشاتكرده و ميگويد: نخواستيم بهاندازة همة قرآن بياوريد؛ بهاندازة فقط ده سوره بياوريد؛ أم يَقولون: اِفتَراه، قُل: فَأتوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه مُفتَرَيات، وَ ادعوا مَنِ استَطَعتُم مِن دونِ الله، إنكُنتُم صادِقين؛ اينها ميگويند: تو قرآن را از خود ساختهاي و به خدا نسبت دادهاي و قرآن از جانب خدا نازل نشده و محصول فكر خودت است و به خدا افترا بستهاي، اگر اينطور معتقدند، بگو: شما هم مثل من بشر هستيد و اگر بشر ميتواند مانند اينكتاب را بياورد، شما همكه بشريد و عقل و فكر داريد و در سخنوري تواناييد، مثل من، بهاندازة ده سوره از اينقرآن بياوريد و اگر من به خدا افترا بستهام، شما هم اينكار را بكنيد و هر كه را همكه ميخواهيد، دعوتكنيد تا كمكتانكند.
باز، بار ديگر، در سورة بقره تنزّلكردهكه: ده سوره هم نخواستيم؛ بهاندازة فقط يك سوره بياوريد. و اين، ديگر كوبندهتر است و تهديد نيز همراهش هست؛ وَ إنكُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلي عَبدِنا، فَأتوا بِسورَهٍ مِثلِه وَ ادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ الله إنكُنتُم صادِقين، فَإن لَم تَفعَلوا وَ لَن تَفعَلوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقودُهَا النّاس وَ الحِجارَه اُعِدَّت لِلكافِرين؛ اگر در اينكتاب شك داريدكه از جانب خداست و معتقديدكه منآنرا ساختهام، شما هم بهاندازة يك سوره ازآنرا بسازيد.
مانند همة قرآن را نخواستيم؛ مانند ده سوره هم نخواستيم؛ فقط به مقدار يك سوره بياوريد. قرآن يكصدوچهارده سوره دارد. طولانيترينآنها، سورة بقره استكه دويستوهشتادوششآيه دارد وكوچكترينآنها، سورة كوثر استكه سه جملة كوتاه بيشتر نيست؛ مثل اينسوره بياوريد: إنّا أعطَيناكَ الكَوثَر، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر، إنَّ شانِئَكَ هُوَ الأبتَر.
همفكران و تمامكساني را كه با شما همانديشه و همعقيده اند نيز، جمعكنيد و همانند يك سوره بياوريد. ولي اگر نتوانستيد،كه هرگز نخواهيد توانست، پس بترسيد و مُعانِد نباشيد.آتش جهنّمي سر راهتان هستكه برايكفّارآماده شده.
اينآيه، هم تحدّي ميكند و مبارز ميطلبد و هم تهديد مينمايد. در نتيجه، به رگ غيرتكفّار بر ميخورد وآنها را تحريك و تشجيع ميكند. مثل اينكه دو نفر با هم دعوا ميكنند؛ اوّلي ميگويد: ميزنم، ميكوبم. دومي ميگويد: اگر مَردي، بزن! اينجمله، او را تحريك ميكند و براي اينكه مردانگياش را ثابتكند، قطعاً به ميدان ميآيد؛ مشتها را گره ميكند، پاها را بر زمين ميكوبد و نعره ميكشدكه: من هستم! مخصوصاً اگر او تهديدكندكه منآتشي در وجودت روشن ميكنمكه دود از سرت برخيزد! حال، رسول اكرم(ص) چنينكردهاست؛ ميفرمايد: من، اينقرآن را كه دليل بر صدق نبوّت من است،آوردهام؛ اگر مرد هستيد و راست ميگوييد، شما هم مثلآنرا بياوريد. اگر نياورديد و همچنان در عناد خود باقي مانديد، در ميان جهنّم خواهيد سوخت و خود شما،آتشگيرة آن جهنّم خواهيد شد؛ از اين بترسيد.
عرب جاهليِ خشنكه خيلي هم متكبّر است، طبيعي استكه اينگونه تحدّي و تهديد، به رگ غيرتش بر بخورد و او را بر انگيزد كه به ميدان بيايد. و لذا ادّعا كردندكه: ما هم ميتوانيم؛ وَ إذا تُتلي عَلَيهِمآياتُنا، قالوا: قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذَا القُرآن؛ وقتيآيات ما برآنها خوانده ميشود، ميگويند: شنيديم، ما هم اگر بخواهيم، مثل همينرا ميگوييم.
تاريخ اسلام نشان ميدهدكه به ميدانآمدند. و معلوم بودكه وقتيآنها را دعوت ميكندكه: اينكار را بكنيد، قطعاً ميآيند.آنها هم سخنوراني داشتندكه در فنّ سخن، خيلي زبردست بودند و قصدهسراييها داشتند. در طول اينچهارده قرن، بسياري براي مبارزه با قرآنآمدهاند، امّا شكست خورده و رسوايي به بارآوردهاند.
يكي ازآنها، مُسَيلَمة كذّاب استكه در زمان خود پيغمبر اكرم(ص) مدّعي نبوّت بود. اينفرد به ميدانآمده و ادّعاي نبوّتكرده و كتابي هم با خودآورده و به مقابله با قرآن پرداختهاست. و از جمله، خواستهكه به جنگ سورة فيل برود.
در قرآنكريم، در سورة فيل داريم: أ لَم تَرَكَيفَ فَعَل رَبُّكَ بِأصحابِ الفيل؟ أ لَم يَجعَلكَيدَهُم في تَضليل؟ وَ أرسَلَ عَلَيهِم طَيراً أبابيل، تَرميهِم بِحِجارَهٍ مِن سِجّيل، فَجَعَلَهُمكَعَصفٍ مَأكول. واقعاً چقدر اينكلمات، زيبا و پرمحتواست و از يك واقعيّت تاريخي حكايت ميكند و قدرت قهّار خدا را نشان ميدهد و ميگويد:
عدّهاي با فيل، براي ويرانكردنكعبه آمدند.آيا نديديدكه خدا با آنها چهكرد؟ چند پرندة كوچك، مانند پرستو، بالاي سرشان فرستاد و هركدام سه سنگريزه بهاندازة يك نخود همراهشان بود. يكي در منقار و دو تا نيز در پنجههايشان. آنها بالاي سر اصحاب فيل آمده و سنگريزهها را روي سرشان ريختند وآنها را كوبيدند و بهصورت تودة كاه درآوردند.
آنمرد هم خواست به مبارزه با اينسورة باجلالت و پرمحتوا برود. چيزي از پيش خودش درستكردكه رسوايي به همراه داشت و چيز مسخرهاي شد. اوگفت: اَلفيل، مَا الفيل، وَ ماأدريكَ مَا الفيل، لَهُ ذَنبٌ وَبيل، وَ خُرطومٌ طَويل!!
اوّلاً:كلماتش را از خود قرآنگرفتهاست. زيرا كلمة اَلفيل، در قرآن و در سورة فيلآمدهاست. عبارت ماأدريكَ هم در قرآن است: وَ ماأدريكَ مَا الحاقَّه.كلمة خُرطوم هم در قرآن است: سَنَسِمُهُ عَلَي الخُرطوم.كلمة طَويل هم در قرآن است: إنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبحاً طَويلا. مفرداتشكه از قرآن است و تركيبي هم، از خود ساختهكه چيز مضحكي ازآب در آمدهاست: اَلفيل، مَا الفيل، وَ ماأدريكَ مَا الفيل؛ فيل، فيل چيست؟ و تو چه دانيكه فيل چيست؟ لَهُ ذَنبٌ وَبيل، وَ خُرطومٌ طَويل؛ دُمي ضخيم و خرطومي دراز دارد!! آيا در مقابل آنسورة پرمحتوا، اين، مسخره نيست؟
بار ديگر، خواست به جنگ سورة عاديات برودكه قرآنكريم ميفرمايد: وَ العادياتِ ضَبحا، فَامورياتِ قَدحا، فَالمُغيراتِ صُبحا، فَأثَرنَ بِهِ نَقعا، فَوَسَطنَ بِهِ جَمعا، إنَّ الإنسان لِرَبِّهِ لَكَنود؛ سوگند به اسبان دوندهايكه نفَسزنان، بهسوي ميدان جِهاد پيش ميروند، و سوگند بهآنها كه بر اثر برخورد سُمهايشان به سنگهاي بيابان جرقّههايآتش ميافروزند و با دميدن صبح بر دشمن يورش ميبرند و گرد و غبار به هر سو پراكنده ميسازند، و ناگهان در ميان دشمن قرار ميگيرند كه: انسان در برابر خدايش ناسپاس است. اينسوره، راجع به عظَمت جهاد است و به قداستآناسبهايي اشاره ميكند كه سربازان را به ميدان جهاد ميبرند تا آنجا كه مورد سوگند خدا قرارگرفتهاند.
و اين، عزّتآوري جهاد را بيان ميكند و از اينراه، امّت اسلامي را تشويق به جهاد ميكند.
حال،آنمرد رياستطلبكه به جنگ همينسورهآمدهبود، سورهاي درستكردكه راجع به خوردن و شكمخوارگي است.گفت: وَ الباذِراتِ بَذرا، فَالحاصِداتِ حَصدا، فَالطّاحِناتِ طَحنا، فَالعاجِناتِ عَجنا، وَ الخابِزاتِ خَبزا، وَ الثّارِداتِ ثَردا، وَ اللاّقِماتِ لَقما؛ قسم به كشاورزانيكه دانه ميافشانند و بعد، درو ميكنند و بعد، خرمن ميزنند وآنگاه، دانهها را آرد ميكنند و سپس، خمير ميكنند و نان ميپزند و بعد، تريد درست ميكنند و سرانجام، لقمه ميزنند!!
در زمان حضرت امام صادق(ع)، اِبنِأبِيالعوجاءكه مردي ملحد بود و در سخنوري، بسيار توانا بود، روزي با سه نفر از همفكرانش در مكّه و دركنار كعبه اجتماعكردند و با هم پيمان بستندكه تا يك سال چيزي مانند قرآن درستكنند. قرار شد يك سال بعد در همينجا حاضر شوند وآوردههاي خود را بخوانند. بعد از يك سال، در همانجا اجتماعكرده و ساختههاي خود را براي هم خواندند:
يكيگفت: من وقتي به اينآيهكه به مرحلة بعد از طوفان نوح(ع) اشاره دارد، رسيدمكه: وَ قيلَ يا أرضُ ابلَعي ماءَك وَ يا سَماءُ أقلِعي وَ غيضَ الماء، وَ قُضِيَ الأمر، وَ استَوَت عَلَي الجوديّ، وَ قيلَ: بُعداً لِلقَومِ الظّالِمين؛گفته شد: اي زمين،آب خود را فرو بر و اي آسمان، امساككن وآبها جذب زمين شد وكار پايان يافت وكشتي بركوه نشست وگفته شد: دور باد قوم ستمگر از رحمت خدا، ديدم نميتوانم با قرآن مبارزهكنم و خود را در زمين ديدم وآنرا درآسمان. هر چه خواستم مانند اينآيه را، حدّاقل از حيث الفاظش، بياورم، ديدم نميتوانم. دست برداشتم و خودم را عاجز ديدم.
ديگريگفت: من هم وقتي به اينآيه از سورة يوسف رسيدمكه: فَلَمَّا استَيأسوا مِنه، خَلَصوا نَجِيّا؛ بعد از اينكه برادران يوسف، از جلب موافقت يوسف برايآزادي بنيامين مأيوس شدند، از ديگرانكنارهگرفته و مجلس محرمانهاي تشكيل دادند و با هم بهگفتوگوي سرّي پرداختند، ديدم نميتوانم وارد اينميدان شوم. من هم دست برداشتم.
و هر يك، چيزي ميگفت و از مبارزه با قرآن، اظهار عجز ميكرد.
در هميناَثنا، امام صادق(ع) از مجمعآنها ميگذشت؛ توقّفيكرد و نگاهي بهآنجمعكرد و همينآية 88 را تلاوت فرمودكه: «قُل: لَئِن اِجتَمَعَتِ الإنسُ وَ الجِنّ، عَلي أن يَأتوا بِمِثلِ هذَا القُرآن، لايَأتونَ بِمِثلِه، وَ لَوكانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهيرا».
اينها، به هم نگاهكردند وگفتند: عجب! ازكار ما آگاه بوده و از فكر ما خبر ميدهدكه چه ميخواستيم بكنيم و جواب ما را نيز از خود قرآن دادكه: «اگر جنّ و انس، با هم جمع شوند، نخواهند توانست مانندآنرا بياورند».
تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.