بندگي، رمز عُروج
بندگي، رمز عُروج
سورة بنياسرائيل يا اِسرا كه با آغازآن، جزء پانزدهم قرآن نيز شروع ميشود، در مكّه بر پيامبر(ص) نازل شدهاست.
ناميدهشدن اينسوره به بنياسرائيل، بهخاطرآناستكه بخش قابل ملاحظهاي درآغاز و پايان اينسوره، پيرامون بنياسرائيل است. و نيز ناميدهشدن اينسوره به اسرا كه بهمعناي سفر شبانه است، بهخاطر نخستينآيةآناستكه بههمراه ششآية ديگر در صفحة 282 آمدهاست.
آية 1 ميفرمايد: «منزّه استآنخداييكه بندهاش را در يك شب، از مسجدالحرام به مسجدالاقصي بُرد».
در حقيقت، اينآية شريفه راز و رمز معراج حضرت خاتمالنّبيّين(ص) را عبوديّت نشان داده و فرمودهاست: «سُبحانَ الَّذي أسري بِعَبدِه». اينجا سخن از نبوّت و رسالت به ميان نياورده و نفرموده: أسري بِنَبيِّه يا أسري بِرَسولِه،كه چون نبيّ و رسولش بوده، به معراج بردهاست. بلكه فرموده: «أسري بِعَبدِه»؛ چون عبد و بندهاش بوده، به معراج بردهاست.
يعني، اوّلينپلّه براي ارتقا و بالا رفتن هر انساني، عبوديّت است و بندگيكه حتّي رسول اكرم(ص)، چون عبد و بندة خدا بوده، به نبوّت و رسالت رسيده و تا عرش اعلا بالا رفتهاست؛ ثُمَّ دَنا فَتَدَلّي، فَكانَ قابَ قَوسَينِ أو أدني.
به ما نيز دستور دادهكه در تشهّد نمازهاي شبانهروزيمان، ابتدا شهادت به عبوديّت و بندگي او داده و سپس شهادت به رسالتش بدهيم و بگوييم: أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسولُه.
اينحقيقت بايد باورمان بشودكه تقرّب به خدا و اولياي خدا(ع) راهي جز تديّن و تسليم بودن در برابر احكام دين ندارد و تنهاراه تكامل انسان، بندگي و عبوديّت است. و اوّلينقدم در بندگي نيز، انجام واجبات و ترك محرّمات دين مقدّس است. از ما عبادت و بندگي خواستهاند. اين، فرمانآفريدگار ماستكه فرمودهاست: ألَمأعهَد إلَيكُم يا بَنيآدَم: أن لاتَعبُدُوا الشَّيطان إنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبين وَ أنِ اعبُدوني هذا صِراطٌ مُستَقيم؛ عهد و پيمان من با شما آدميان در عالم فطرت، اين بودهاستكه مرا عبادتكنيدكه صراط مستقيم و راه راست بهسوي من، هميناست.
و لذا او همة انبيا و پيامبران خود را ازآنجهتكه در مسير عبوديّت و بندگي حركت ميكردهاند، مورد مدح و ثنا قرار داده وآنها را تحت عنوان إنَّهُ مِن عِبادِنَا المُؤمِنين يا إنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلصين ستودهاست.
آنگاه، ما مدّعيان پيروي از رسولالله را ببينيدكه ميخواهيم بدون قدم نهادن به اوّلينپلّهكه عبوديّت و بندگي است، از نردبان ارتقا و تكامل بالا برويم و به مقامات عاليه از قرب خدا و حيات ابدي نايل شويم! اين، شدني نيست. ابتدا، بايد بنده بود تا به جايي رسيد. و بنده بودن نيز، يعني مطيع محض فرمان مولا بودن.
نقل شدهكه در زمانگذشته، تاجري به بازار بردهفروشان رفت و غلامي خريد و به خانهآورد. از او پرسيد: اسمت چيست؟گفت: به هر اسميكه تو بنامي.گفت: غذا چه ميخوري؟گفت: هر چه تو بدهي.گفت: چه ميپوشي؟گفت: هر چه تو بپوشاني.گفت:كجا مينشيني؟گفت: هر جا تو بنشاني. تاجر خسته شد وگفت: اينكه نشد! تو مگر از خودت اراده نداري؟گفت:آقا، من بنده ام؛ بنده را چه به خواستن! تو مولاي مني و من هم در همه جهت، تابع خواست تو هستم.
در مناجات شعبانيّه، به خداي خويش عرضه ميداريم: إلهي...كَما أرَدتَ أن أكون،كُنتُ؛ اي خداي من،آنگونهكه تو خواستهاي بشوم، شدهام. يعني، تو خواستهايكه من بنده و مطيع فرمان تو باشم تا به سعادت ابدي نايلگردم؛ اينك، من همان بنده و عبد مطيع فرمانم و جز اطاعت تو، همّي ندارم.
بنابراين، ما كه ادّعاي معرفت و مَحَبّت نسبت به خدا و پيغمبر(ص) و امامان خود داريم، اگر صادق در اينادّعا هستيم، بايد در مرحلة اطاعت فرمان نيز، صادق باشيمكه خدا خطاب به رسولگرامياش(ص) فرمودهاست: قُل: إنكُنتُم تُحِبّونَ الله، فَاتَّبِعوني؛ به اينمردم بگو: اگر شما صادق در محبّت خدا هستيد، از منكه رسول او هستم، متابعتكنيد.
اطاعت فرمان محبوب، بارزتريننشانة محبّت است و اطاعت فرمان خدا هم جز از طريق اطاعت فرمان رسول خدا و امام منصوب از جانب خدا تحقّق نخواهد يافت. زيرا امام، بابُاللهِالمُؤتيمِنه است. يعني، تنهادري استكه خدا آنرا بهروي بندگانشگشوده و فرمودهاست: ازآندر بهسوي من بياييد؛ يا أيُّهَا الَّذينَآمَنوا، اِتَّقُوا الله وَ ابتَغوا إلَيهِ الوَسيلَه؛ اي مؤمنان، تقواي خدا را رعايتكنيد و در رفتن بهسوي او ابتغاء وسيله نماييد. از هماندريكه او خود بهروي شما گشوده، بر او وارد شويد.آندر، رسول خدا(ص) و سپس، عترت و اهل بيت او، علي وآل علي(ع) و اكنون، امام حجّهِبنِالحَسَنِ المَهدي(عج) ميباشد و ما بِحَمدِالله، اينحقيقت را شناخته و اعتقاد بهآنرا در عمق جان خود نشاندهايم.
منتها،كمبود ما در مرحلة اطاعت فرمان استكه خيالكردهايم تنها اعتقاد به امامت و اظهار محبّت بهآنحضرات، در نجات و سعادت ما كافي است و وظيفة ديگري نداريم. در صورتيكه اين، فرمان قاطع خداستكه: يا أيُّهَا الَّذينَآمَنوا، أطيعُوا الله وَ أطيعُوا الرَّسول و اُولِي الأمرِ مِنكُم؛ اي مؤمنان و اي باورداران خدا و روز جزا، خدا و رسول و فرمانداران منصوب از جانب خدا، امامان(ع)، را اطاعتكنيد و بندة بهمعناي واقعي باشيد.
اينهمه نافرماني و بيپروايي در مرحلة عمل، با اعتقاد به امامت و ولايتكه ادّعا ميكنيد، اصلاً نميسازد.
ايندو بيت، از حضرت امام صادق(ع) نقل شدهكه مكرّراً بهعنوان موعظه، انشا ميفرمودند:
تَعصِي الإلهَ وَ أنتَ تُظهِرُ حُبَّهُ هذا لَعَمرُكَ فِي الفِعالِ بَديعٌ
لَوكانَ حُبُّكَ صادِقاً لأطَعتَـهُ إنَّ المُحِبَّ لِمَن يُحِبُّ مُطيعٌ
تو خدا را نافرماني ميكني و در عين حال، اظهار محبّت به او مينمايي! اين، به جان خودت سوگند، امر نوظهوري است. اگر تو صادق در محبّت بودي، اطاعتش ميكردي. چهآنكه طبيعي است هر محبّي مطيع محبوبش ميباشد.
حاصل اينكه از ما بندگي خواستهاند و مطيع فرمان بودن و طبق دستورات احكام دين عملكردن، نه اينكه تنها، قربان اسم امام زمان(عج) رفتن و دعاي ندبه خواندن و شب و روز نيمة شعبان چراغانيكردن و شبهاي چهارشنبه در مسجد جمكران ناليدن وآنگاه، حلال و حرام دين خدا را زير پا نهادن.كه اين، نه خدا را بندگيكردن است و نه تن به ولايت امام زمان دادن.
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.