بزرگاشتباه بشر متمدّن!
اگر خاطر دوستان باشد، بحث، بعد از اينکه از مسائل اعتقادي آغاز شد، به اينجا رسيد که همانطورکه مباحث اعتقادي، بسترساز اخلاق و اعمال انسان است، همانطور، اخلاق و اعمال نيز، از نظر اثرگذاري در تربيت انسان، در قلب و روح او تأثير نموده و اخلاق فاضله و عقايد حقّهاش را رو بهكمال ميبَرد.
و از جملة آثار تقوا و پرهيزگاري در عمل، ايناستكه زمينة فراگيري از تعليم الهي در روح آدمي بهوجود ميآيد و قلب انسان متّقي، همچون آينهي صاف، آمادهي انعكاس حقايق آسماني ميگردد.
و بعد هم، به مفهوم واژهي تقوا پرداخته شد.
بزرگاشتباه بشر متمدّن!
از نه آية 51 تا 59 سورة قصص از صفحة 392 ، در هفتآية اوّل، سخن از دوگروه است:گروهي غيرقابل هدايت و گروهي هدايتپذير. و امّا دوآية پاياني اينصفحه، بسياري از بلايا را نشأتگرفتة از فَساد امّتها معرّفي مينمايند.
دوآية 58 و 59 ميفرمايند: «وَکَم أهلَکنا مِن قَريَهٍ بَطِرَت مَعيشَتَها، فَتِلکَ مَساکِنُهُم...وَکُنّا نَحنُ الوارِثين...وَ ماکُنّا مُهلِکِي القُري، إلاّ وَ أهلُها ظالِمون»؛ «چه بسيار شدهكه ما اهل دياري را كه به هوسراني و خوشگذراني پرداختند، هلاك كرديم. اين، خانههاي ويرانآنهاستكه تنها ما وارث ديارشان بوديم! ما هرگز هيچ دياري را به هلاكت نميافكنيم، مگر اينكه اهلآنها، ظالم و ستمگر باشند».
بزرگاشتباهيكه دامنگير بشر مادّي امروز شده، ايناستكه خيالكرده حوادث مرگبار، از هر قبيلكه هست، از زلزلهها و طوفانها، خشكساليها و قحطيها، بيماريها و جنگها، همه، از لوازم طبيعي اينزمين وآسمان است و بايد باشد و لذا بشر همكه درآغوش اينحوادث قرارگرفته، وظيفهاش، ايناستكه به مبارزة با اينحوادث برخيزد و تنهاراه مبارزهاش هم مجهّزشدن به جهاز علم است و صنعت! تا با وسايل اكتشافي و جهازات صنعتي به جنگ با حوادث طبيعي برخيزد؛ ميكروب بيماريها را بشناسد و واكسن ضدّ آنها را كشفكند و امراض را ريشهكن سازد؛ چاههاي عميق حفر كرده، با قحطي و خشكسالي مبازره نمايد؛ با اسباب و وسايل ديگري، جلو زلزله و سيل و صاعقه و طوفان را بگيرد! و خلاصه ميكوشد تا در ساية پيشرفت علم و صنعتآنچنان مجهّز شودكه اينطبيعت ياغي و سركش را به زانو درآورده و دنيايي سراسر امن و امان و سلامت بهوجودآورَد! از اينرو بادي از عُجب و غرور به دماغ افكندهكه من نهآنبشر عصر حَجَرمكه در مقابل طبيعت،گردنكجكنم! من بشر دانشمند عصر تسخير فضا و قرن موشكم! با اسلحة علم و صنعت، هَل من مُبارزگويان، به جنگ عوامل طبيعت ميروم وآنها را رام خود ميسازم و بهفرمودة قرآن: فَرِحوا بِما عِندَهُم مِنَ العِلم؛ دلخوش و مغرور به علم و دانش خودگشته. و عالَم را بيصاحب پنداشتهاند. و تنها، طبيعت را بهحسابآورده و خالق طبيعت را ناديدهگرفتهاند.
درحاليكه اشتباه بزرگ بشر، ايناستكه ندانستهاستكه طرف حسابش، طبيعت مردة كور وكر نيست، بلكه طرف حسابش، اللهُ الَّذي خَلَقَ السَّماوات وَ الأرض است؛ مدير و مدبّر عالَم، اوستكهآفريدگارآسمان و زمين است و بهوجود آورندة حوادث مرگبار عالم نيز هماوستكه ميفرمايد: اين، سنّت و قانون هميشگي من استكه هنگاميكه خدا خواهد بر اثر بدعمليهاي مردم، بلايي را برآنها فرودآورَد، هيچ قدرتي توانايي بر ردّ آن نداشته و جز او يار و ياوري ندارند!
هرچه هم مجهّز به جهاز علم و صنعت پيشرفتهگردند، تواناي بر جلوگيري از حوادث مرگباركه خالق حكيم،آنها را مقدّر فرمودهاست، نخواهند بود! اينجملة اعجازآميز، از حضرت امام ابوالحسنالرّضا(ع) منقول است: هر زمان، مردم، مرتكبگناهان بيسابقهاي شوند، خدا نيزآنها را مبتلا به بلاهاي بيسابقه مينمايد.
ميگويند: مردي براي انجامكار مهمّي، احتياج به اين داشتكه يك ساعتي، دريك مكانآرامي به تفكّر بپردازد تا راه حلّي پيدا كند. از اينرو، به خارج شهر رفت. در ميان بيابان، زير درختي به تفكّر نشست. در ايناَثنا، دستهاي از گنجشكانآمدند و روي درخت نشستند و سر و صدا راه انداختند! مرد متفكّر، رشتة فكرشگسيختهشد! برخاست و با حركتدادن سر و دست و صدايكيشكيش،آنها را متفرّق ساخت و دوباره، نشست و رشتة فكر را از سرگرفت. چند لحظة بعد، باز،گنجشكانآمدند و مزاحم شدند! مرد از جا برخاست وآنها را از سر درخت دوركرد و نشست. باز، گنجشكانآمدند. و اينعمل، چند بار تكرار شد. عاقبت، مرد پخته وكامليكه از دور، ناظر جريان بود، جلوآمد وگفت: آقاي عزيز! شما اينيك ساعت وقتكه براي تفكّر دركارَت تعيينكردهبودي، همهاش، بهگنجشكپرانيگذشت. پس، كي بهكار خود خواهي رسيد؟ ده ساعت همكه بههمينمنوال بگذراني، جزگنجشكپراني،كاري نخواهيكرد و از فكر و مطالعة خود، نتيجهاي نخواهيگرفت. تنهاراه علاج، ايناستكه تا وقت، منقضي نشدهاست، دست بهكار شده و ايندرخت را از ريشه بركَني. درختكه ريشهكن شد و از بين رفت، ديگر،گنجشكي نخواهدآمد. امّا تا ايندرخت سرپاست،گنجشكان، مُخلص ايندرختند و تو هم جز صدايكيشكيشسردادن و جستوخيزكردن وگنجشكپراني، كاري نخواهيكرد و به هدف نخواهي رسيد.
حال، بشر امروز هم به يكچنينبلايي مبتلا گشتهاست. درخت طغيان بر خدا را در سرزمين جان خودكاشتهاست. ايندرخت هم جز جانوران موذي، از قبيل سيل و زلزله و طوفان، خشكسالي وگراني و سرطان، جنگهاي ويرانگر از ناحية جبّاران زمان و هزاران نوع از ناگواريها و خلاصه، مَعيشَت ضَنك و زندگي نكبتبار، محصولي نخواهد داد.
اينبشر بيچاره هم زير ايندرخت پُربَلا نشسته و ميخواهد با جهاز علم و دانش و صنعت، شرّ اينجانوران موذي را از سر خود دوركند و بعد،آسوده بنشيند و زندگي خوش و خرّم پيش بگيرد! ولي هر دَمكه وسيلهاي بهدست ميآورَد و يكي از اينبلاها را از خود دفع ميكند، بلاييكوبندهتر ازآن پيدا ميشود و بيچارهاش ميكند.
هنوز ميكروب يك بيماري و درمانش را نشناختهاست، بيماري ديگري، خطرناكتر ازآن هجوم ميآورَد. هنوز خرابي زلزلهاي را اصلاح نكرده، طوفاني عظيم بر سرش ميتازد! با بيماري سرطان دست بهگريبان است، ناگهان، بيماري ايدز سر ازگريبان در ميآورَد! اينبيچارة بينوا هم جز رَجَزخواني وگنجشكپراني،كاري از پيش نميبَرد.
امّا انبيا(ع)كه مردان پختة عالَمند و عارف به رموز دستگاه خلقت، داد ميزنند: اي بيچاره بشر جاهل مغرور، تو چارهاي جز ريشهكنساختن ايندرخت طغيان خدا نداري! ايندرختكه ريشهكن شد، تمام اينجانوران خطرناك، از سرت دست برميدارند و نتيجتاً تو به يك زندگيآرام و خوش و خرّم نائل ميشوي. اينگفتارخالق توستكه ميگويد: وَ لَو أنَّ أهلَ القُري،آمَنوا وَ اتَّقَوا، لَفَتَحنا عَليهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأرض، وَ لکِنکَذَّبوا، فَأخَذناهُم بِما کانوا يَکسِبون؛ اگر اينمردم، مؤمن و متّقي شوند، ما از زمين وآسمان، درهاي رحمت و بركت بهرويشان ميگشاييم، ولي اينان، از در تكذيب حقايق درآمدند و فرامين ما را زير پا نهادند! ما هم براساس سنّت جاريمان،آنها را مبتلا به انواع بلاها گردانديم.
تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.