ارزش واهمیت توجه به قبورپیامبرواهلبیت...
شيخ طوسي(ره) به سند خود، از أبيعامر، واعظ اهل حجاز نقل ميكند: امام صادق(ع)، به نقل از پدر و جدّ بزرگوارش(ع) ميفرمايد: قالَ رَسولُ الله(ص) لِعَلِيٍّ(ع): يا أبَا الحَسَن، إنَّ الله جَعَلَ الله قَبرَكَ وَ قَبرَ وُلدِك بِقاعاً مِن بِقاعِ الجَنَّه وَ عَرَصاتٍ مِن عَرَصاتِها، وَ إنَّ الله، عَزَّ وَ جَلّ، جَعَلَ قُلوبَ نُجَباءٍ مِن خَلقِه وَ صَفوَهٍ مِن عِبادِه، تَحِنُّ إلَيكُم، وَ تَحتَمِلُ المَذَلَّهَ وَ الأذي فيكُم، فَيَعمُرونَ قُبورَكُم وَ يُكثِرونَ زِيارَتَها تَقَرُّباً مِنهُم إلَي الله، وَ مَوَدَّهً مِنهُم لِرَسولِه(ص)، اُولئِكَ يا عَلِيّ، اَلمَخصوصونَ بِشَفاعَتي، وَ الوارِدونَ حَوضي، وَ جيراني غَداً فِي الجَنَّه، يا عَلِيّ، مَن عَمَرَ قُبورَهُم وَ تَعاهَدَها، فَكَأنَّما أعانَ سُلَيمانَ بنَ داوُد عَلي بِناءِ بَيتِ المَقدِس، وَ مَن زارَ قُبورَهُم، عَدَلَ ذلِكَ ثَوابَ سَبعينَ حَجَّهً بَعدَ حَجَّهِ الإسلام، وَ خَرَجَ مِن ذُنوبِه، حَتّي يَرجِعَ مِن زِيارَتِكُمكَيَومٍ وَلَدَتهُ اُمُّه، فَأبشِر يا عَلِيّ، وَ بَشِّر أولِياءَكَ وَ مُحِبّيكَ مِنَ النَّعيم، بِما لا عَينٌ رَأت، وَ لا اُذُنٌ سَمِعَت، وَ لا خَطَرَ عَلي قَلبِ بَشَرٍ، وَ لكِنَّ حُثالَهً مِنَ النّاس، يُعَيِّرونَ زُوّارَ قُبورِكُم،كَما تَعَيَّرُ الزّانِيَهُ بِزِناها، اُولئِكَ شِرارُ اُمَّتي لاتَنالُهُم شَفاعَتي وَ لا يَرِدونَ حَوضي1؛
آري؛ خدا، دوست دارد و خواستهاستكه: خانههاي علي وآل علي(ع)كه مشعلهاي فروزان هدايت و راهنمايان راستينگمگشتگانِ وادي حيرت و ضلالتند، در همه جا و در همه وقت، عزيز و سربلند و بارز و برجسته و چشمگير در بين جوامع بشري باشند تا از همه سو، واماندگان راهگمكردة نگران، بهسويآنمنارها و پرچمهاي منصوب از جانب خدا1 بشتابند و همچون تشنگان دلسوختهاي، به سرچشمههاي صاف علوم و معارفآسمانيآنپاسداران وحي خدا، وارد شده وكاميابگردند. چهآنكه خاندان علي(ع)، جز تأمين سعادت هر دو جهاني انسانها، هدفي ندارند، و عَلَيالدَّوام، در مقام احسان به خلق و دستگيري از افتادگان و درماندگانند؛ عادَتُهُمُ الإحسان، وَ سَجِيَّتُهُمُ الكَرَم. درخت مبارك و شجرة طيّبهاي هستندكه هميشه، ميوه و محصول خود را در دسترس حاجتمندان بينوا قرار دادهاند و ميدهند و هرگز سر، بالا نميكشند و دامن خود را از سر خلق خدا بر نميچينند و هيچگاه، درب خانة خود را به روي بندگان خدا نميبندند.آن، زمان حياتشان بود در دنيا،كه تا منع و تعرّضي، از سوي جبّاران زمانشان نبود، درب خانههايشان، به روي مردم، باز، و سفرة احسانشان، بيدريغ، از بهر خاصّ و عام،آماده و گسترده بود و تشنگان علم و فضيلت را از زلال علومآسماني خويش، سيراب مينمودند و گرسنهها را سير و برهنهها را ميپوشانيدند و از هر جهت، قبلة حاجات مردم بودند و در هر شرايطي، به حلّ مشكلات مردم ميپرداختند و هر درماندة بيچارهاي، سراغآنها را ميگرفت و هر افتادة بينوايي، دست توسّل به دامنآنان ميزد.و اينهم، بعد از وفاتشان،كه از يكسو، تعاليم عاليه و دستورات حكيمانةشان در ابعاد مختلف زندگي، مكتبي سازنده و ارتقاآفرين است و ذكر فضايل و مناقبشان، نشاندهندة اسوه و الگويي منزّه از هرگونه خطا و اشتباه است.و از ديگر سو، مشاهد پاك و پرنورشان، پناه و ملجأي محكم براي دردمندان و آرامبخشي عظيم براي دلهاي مضطرب و نگران است.اين، جمعيّتهاي انبوه بشري استكه ميبينيم روز و شب، بركنار قبرهاي منوّرشان، موج ميزنند و اشك و مَحَبَّت به خاك پاكشان ميريزند.از بركات ارواح طيّبه و علوّ مقامشان، دعاها مستجاب ميگردد وگرفتاريها رفع ميشود و دردها درمانگرديده و مشكلات حل ميشود.و البتّه، طبيعي استكه در هرگوشة از يك بيابان سوزانكه چشمة آبي سرد و زلال، آشكار شود، پرندگان تشنهكام، بهآنجا كشيده ميشوند و حول و حوشآنچشمة جوشان، بال و پر ميزنند و صعود و نزول مينمايند.و روي همينجهتِ طبيعي استكه ميبينيم در هرگوشة دنيا، اثري ازآثار اينمنابع فيض خدا و مساكن بَرَكَهِالله (هرچند بهطور محتمل) شناخته شود؛ چه بهعنوان مَدفَن اجساد پاكشان، و چه جايگاه عبادت، و يا محلّ نزول موكب همايونشان در خال سفر، و يا به هر نحوي از اَنحاي ديگركه انتساب بهآنذوات مقدّسه پيدا كند، همانجا، مركز تجمّع دوستان و زيارتگاه پيروانشانگرديده و مورد تعظيم و تكريم خالصانة آنان قرار ميگيرد.1. در زيارت جامعة كبيره ميخوانيم: «أشهَدُ أنَّكُم اَلأئِمَّهُ الرّاشِدون...اِصطَفاكُم بِعِلمِه...وَ رَضِيَكُم خُلَفاءَ في أرضِه...وَ أعلاماً لِعِبادِه، وَ مَناراً في بِلادِه، وَ أدِلاّءَ عَلي صِراطِه».خداوند بزرگ، «اذن مرتفع ساختنآنخانههاي مقدّس» و «افراشتن و سر بلند نمودنآن بيوتكريمه» را صادر فرمودهاست؛آنجا كه ميفرمايد: «في بُيوتٍ إذِنَ الله أن تُرفَعَ وَ يُذكَرَ فيهَا اسمُه، يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالغُدُوِّ وَ الآصال، رِجالٌ لاتُلهيهِم تِجارَهٌ وَ لا بَيعٌ عَن ذِكرِ الله وَ إقامِ الصَّلوه وَ إيتاءِ الزَّكوه، يَخافونَ يَوماً تَتَقَلَّبُ فيهِ القُلوبُ الأبصار»؛آنمشكات و مصباح، يا قنديل نوري، «در خانههايي استكه خدا اذن دادهاست داراي رفعت و افراشتگي باشند و درآنخانهها، ياد خدا به ميانآمده و صبح و شام، مرداني درآنخانهها، به تسبيح خدا بپردازندكه سوداگريهاي دنيا،آنانرا از ياد خدا و بهپا داشتن نماز و دادن زكات، باز نميدارد، و ترس از روزي دارند كه دلها و ديدهها، درآنروز، از نگراني و دِهشَت، دگرگون ميگردند».اگرگفته شودكه: مراد از «بُيوت» در اينجا، مساجد است و مقصود از «رفع» هم، رفعت معنوي، يعني، قدرداني و منزلتشناسي است، نه مرتفع ساختنگنبد وگلدسته و ايجاد صحن و رواق و چلچراغ،در جواب عرض ميشود: خير؛ اختصاص دادن «بيوت» درآية شريفه، به مساجد و همچنين، تقييد «رفع» به رفع معنوي، مخالف با اطلاقآية مباركه است.زيرا مقصود از «بيت»، بهقرينة: «يُذكَرَ فيهَا اسمُه»، بيتالذّكر و خانة طاعت است. وآن نيز، شامل هر مكانيكه «محلّ عبادت خدا» و «جايگاه ذكر خدا» باشد، ميشود.و شكّي نيست در اينكه: «مشاهد مشرّفة اهلالبيت(ع)»، از بارزترينمصاديق «بيتالذّكر» و «عبادتگاه خدا»ست.و لذا در رديفِ: وَ مَساجِدُ يُذكَرَ فيهَا اسمُ اللهكَثيرا؛ مسجدهاييكه درآنها، نام خدا، بسيار به ميانآورده ميشود، قرار گرفته و از جانب خدا، مأذون در «رفعت» و «افراشتگي» ميباشند.و هكذا مفهوم «رفع» و «افراشتن»كه اينجا مساوي با مفهوم تعظيم است، همچنانكه در بزرگداشت معنوي و قدر و منزلتشناسي، تحقّق ميپذيرد، در «رفع» صوري و «اِعلا»ي ظاهري نيز، صدق ميكند.چنانكه در موارد عديدة از قرآنكريم، به همينمعنا آمدهاست. از قبيل: اينآيات مباركات: اَللهُ الَّذي رَفَعَ السَّماوات بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَونَها؛ خداونديكهآسمانها را بدون ستونهايي كه شما ببينيد، افراشتهاست. وَ رَفَعَ أبَوَيهِ عَلَي العَرش؛ يوسف، پدر و مادر خود را بر تخت، بالا برد. وَ رَفَعنا فَوقَهُمُ الطّور؛كوه طور را بالاي سر بنياسرائيل بلندكرديم.وَ إذ يَرفَعُ إبراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيتِ وَ إسماعيل؛ هنگاميكه ابراهيم و اسماعيل(ع)، ستونهايكعبه را بالا ميبردند.و بسيار روشن استكه برافراشتن خدا آسمانها را بدون ستونهاي قابل رؤيت، و بالا بردن يوسف(ع) ابوين خود را بر سر تخت، و بلندكردن خدا،كوه را بالاي سر بنياسرائيل، و بالاخره بالا بردن ابراهيم و اسماعيل(ع) ستونهايكعبه را، همه، از نوع مصاديق حسّي و صوري «رفع» و «برافراشتن» ظاهري است، نه قدرداني و منزلتشناسيكه مصداق «رفع» و تعظيم معنوي است. هرچند احتمال اين هستكه دلالت بر «رفعت» صوري در اينآيات، از جهت احتفاف به قرينه باشد.پس بهحكم قرآنكريم، مشاهد مقدّسة اهلالبيت(ع)كه مصداق روشني از «بُيوتٍ...يُذكَرَ فيهَا اسمُه» هستند1، همچنانكه شايسته استكه در «ترفيع» مقام و تعظيم موقعيّت معنويشان، به دور نگهداشتنآنروضات مطهّره از قذارت عصيان وآلودگي بهگناهان، توجّهكامل و سعي بليغ اِعمال شود، همچنين، سزاوار استكه در بالا بردن و مرتفع ساختن قبّه و بارگاه وآثار حسّيآنمعابد الهيّه نيز، بهمقتضاي اطلاق «رفع بيوت»، اهتمام شديد ابرازگردد تا چشم ظاهربينانِ مادّهگراي حسّينگر نيز، از شوكت ظاهري پيشوايان دين، خيرهگشته و بر اساس بينش و انديشة خاصّ به خودشان، در برابرآنبزرگانِ بهحق، خاضع شوند و براي ورود به مراقد پاكشان، شايق و راغبگردند.و بِالمَآل، از بركات فائضة از جانب حضرت حقّ متعال، برخوردار شوند.1. ذيل همينآية 36 سورة نور، رواياتي از طريق شيعه و سنّي رسيدهاستكه مؤيّد همينمعناست. از باب نمونه: اَلدُّرُّالمَنثور، از اَنَسبنمالِك و بريده نقلكردهكه: رسول خدا(ص) اينآيه را تلاوت فرمود: «في بُيوتٍ إذِنَ الله أن تُرفَع». پس، مردي برخاست وگفت:كدام خانههاست اينخانهها يارَسولَالله؟آنحضرت(ص) فرمود: «بُيوتُ الأنبِياء»؛ «خانههاي پيامبران است».آنگاه، «ابوبكر» از جا برخاست و در حاليكه اشاره به خانة علي و فاطمه(ع) ميكرد،گفت: «يا رَسولَ الله، هذَا البَيتُ مِنها»؛ «آيا اينخانه نيز، ازآنهاست؟» رسول خدا(ص) فرمود: «نَعَم، مِن أفاضِلِها»؛ «آري، از بهترينآنهاست!» (تفسير الميزان، ج 15، ص 153). و هكذا تفسير عليّبنإبراهيم قمّي، از امام باقر(ع) نقلكردهكه: ذيل همانآية شريفه فرمود: «هِيَ بُيوتُ الأنبياء، وَ بَيتُ عَلِيٍّ(ع) مِنها»؛ «آنخانهها، خانههاي پيامبران است و خانة علي(ع)، ازآنخانههاست». (ج 2، ص 104 و تفسير برهان، ج 3، ص 137 تا 139)............
ثانياً: موضوع «تعظيم شعائر الله»، يعني «بزرگداشت علايم و نشانههاي خدا»، عنواني استكه قرآنكريم، با صراحت تمام،آنرا مورد مدح و ستايش قرار دادهاست و ميفرمايد: وَ مَن يُعَظِّم شَعائِرَ الله، فَإنَّها مِن تَقوَي القُلوب؛ هركس، شعائر و نشانههاي خدا را (كه براي اطاعت او نصب شدهاند) تعظيم نمايد و شرايط بزرگداشتآنها را (اعتقاداً و عملاً) مورد توجّه و رعايت خويش قرار دهد، در واقع، اثر تقوا را كه در دلها (ي اهل ايمان) مكنون است، آشكار و عيان ساختهاست (تعظيم شعائر، ريشه از تقواي قلوب و ايمان دلها ميگيرد).آري؛ دلهاي پاكشدة از لوث رذيلة شيطنت و روشنگشتة به نور ايمان و تقوا و فضيلت، در هركجا كه به شعاري از شعارهاي خدا برسند و ببينند،آنشعار، انسانها را به خدا نزديككرده و دلها را سرشار از معرفت و مَحَبَّت خدا و اولياي خدا(ع) ميگرداند و در استوار ساختن پايههاي اسلام و قرآن عزيز،آثاري بسيار روشن و چشمگير و جهاني دارد و طبيعي استكهآندلهاي خدادوست، در تعظيم و تكريمآنشعار و هر چه بارزتر ساختنآن، به هر طريق ممكن و ميسوريكه در وسعشان باشد، ميكوشند. و اينكار را يكي از بزرگترينوسايل «قرب» به خدا ميشمارند.و هيچ ترديدي نيست در اينكه: مساجد و مشاهد مشرّفه و مراقد مطهّرة ائمّة اهلالبيت(ع)، از شعائر عظيمة الهيّهاند.زيرا چنانكه ميدانيم و ميدانيد، در تمام طول سال، از اقطار و اكناف ممالك اسلامي، ميليونها انسانهاي مسلمانِ خداپرست موحّد، رو بهآناماكن طاهره ميبرند و روز و شب، در حول و حوش روضة پاك رسول خدا(ص) وكنار قبور ائمّة هدي(ع) به مناجات و راز و نياز با خدا و سجده و نماز به درگاه حضرت مبدأ اعلا، جَلَّشَأنُهُالعَزيز، ميپردازند.و خدا ميداندكه در پناه همينقبّههاي عاليه، چه دلهاي سياهشدة از وسوسههاي شيطاني، به نور اسلام منوّرگشتهاند و چه افكارگمراه و انسانهاي تبهكار، از بركتآنمراكز ذكر خدا، به راه حقآمده و رو به صلاح و سداد و تقوا رفتهاند.و لذا تعظيم شعائر مقدّسه، به نصّ قرآن شريف، از اعمال پسنديده و نشأتگرفتة از تقواي قلوب است.و امّا عنوان «تعظيم»كه يكي از مفاهيم عرفيّه است، طبيعي استكه داراي مصاديق مختلف ميباشد و ممكن است در اَشكال و صورگوناگون، تحقّق بپذيرد.و لذا تمام اَشكال و مصاديقآن، بهحكم «اطلاق» تعظيم، مشمولآية شريفهگرديده و رجحان و مطلوبيّتشان، در شرع مقدّس اسلام، با كمال وضوح، اثبات ميشود.
چون در مورد ساختنگنبد و بارگاه، از ناحية شرع مقدّس، نهيي نرسيدهاست، طبعاً قاعدة «أصالَهُالإباحه»كه در جاي خود (علم اصول فقه) بهحكم قرآن و سنّت و اجماع و عقل اثبات شدهاست، دربارة آنها حاكم ميگردد و مباح بودنشان در لسان شرع مقدّس، ثابت ميشود.و نتيجتاً نهي و تحريمآنامور، بدون دليل بوده و خود، تشريع محرّم و بدعتآشكار ميباشد.زيرا كاري را كه در دين، نهي نشدهاست، نهيكردن وآنرا حرام دانستن، بدعت واضح است و مخالف با كتاب و سنّت است.چهآنكه قرآنكريم ميفرمايد: يا أيُّهَا الَّذينَآمَنوا، لاتُقَدِّموا بَينَ يَدَيِ الله وَ رَسولِه، وَ اتَّقُوا الله، إنَّ اللهَ سَميعٌ عَليم؛ اي كسانيكه ايمان آوردهايد، (در جعل احكام و شرايع) از خدا و رسولش جلو نيفتيد، از خدا پروا كنيدكه خدا، شنوايي داناست.و در بزرگيگناه «تشريع» و «جعل حكم از پيش خود»، همين بسكه خداوند عليّ عظيم، با لحني هراسانگيز، پيامبر گرامي خويش را تهديد ميكند و ميفرمايد: وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الأقاويل، لأخَذنا مِنهُ بِاليَمين، ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتين؛ و اگر او (پيامبريكه سخت پيش ما عزيز است) پارهاي از سخنان را كه ما نگفتهايم، به ما نسبت دهد، دستش را (همچون مجرمان) ميگيريم! و سپس، رگ حياتش را قطع ميكنيم!و همچنين، از رسول خدا(ص) نقل شدهاستكه: فَإذا أمَرتُكُم بِشَيءٍ، فَخُذوا مِنهُ مَا استَطَعتُم، وَ إذا نَهَيتُكُم عَن شَيءٍ، فَانتَهوا؛ چون شما را به چيزي امركردم، بهقدر توانايي خويش،آنرا بگيريد (و عملكنيد) و چون شما را از چيزي نهي كردم، درآنصورت، از ارتكابآن، خودداري نماييد.و اينسخن، بهطور قضيّة شرطيّه، دلالت بر اين داردكه: در صورت عدم نهي رسول(ص)، «انتهاء» و «خودداري» به عنوان دين و دستور شرع، جايز نيست.و اين، ممكن است تفسير اينآية شريفه باشدكه ميفرمايد: وَ ما آتاكُمُ الرَّسول فَخُذوه، وَ ما نَهاكُم عَنه فَانتَهوا؛آنچه را كه پيامبر(ص) به شما دادهاست (امر بهآنكردهاست) بگيريد (و عملكنيد)، و ازآنچهكه شما را ازآن نهيكردهاست، خودداري نماييد.
تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.