اديان مختلف، همه، راههاي بهسوي خدا!
اديان مختلف، همه، راههاي بهسوي خدا!
از ميان آيات هشتگانة 84 تا 91 سورة آل عِمران از صفحة 61 ، دوآية نخست، همة انبيا(ع) و اديان الهي را به رسميّت شناخته، ولي تنهادين مقبول درگاه خدا را اسلام ميدانند.
دوآية 84 و 85 خطاب به پيامبر(ص) ميفرمايند: «بگو: ما به خدا وآنچهکه بر ما و بر پيامبرانگذشته(ع) نازل شده، ايمانآورده، فرقي ميانآنان نميگذاريم». امّا «هرکه غير از اسلام،آييني براي خود برگزيند، از او هرگز پذيرفته نميشود و او درآخرت، از زيانکاران خواهد بود».
توجّه به اينمطلبِ مهمّ و اساسي لازم استکه صراط مستقيم حق، يعنيآنراه اعتقادي و عمليکه يک انسانِ حنيفِ حقيقتجو، بايدآنرا بپيمايد تا خود را به قرب خدا کهکمال مطلق است، برساند و بِالمَآل، از سعادت و خوشبختي دائم برخوردارگردد، همانا راهي استکه خود ذات اقدس حضرت حق، عَزَّ وَ عَلا، از طريق ارسال رُسُل و انزالکُتُب براي بندگان خود ترسيم فرمودهاست و ازآن، تعبير به دين و شريعت ميشود؛ قُل: إنَّ هُدَي اللهِ هُوَ الهُدي، وَ أمِرنا لِنُسلِمَ لِرَبِّ العالَمين؛ بگو: تنها هدايت خدا هدايت است و ما دستور داريمکه تسليم پروردگار عالميان باشيم. و اَحدي حتّي پيامبران همکه وسائط ابلاغ پيام و وحي خدا ميباشند، حقّ دخالت درکم و زيادکردن احکامآن ندارند. چنانکه در قرآنکريم، دربارة حضرت خاتم النّبيّين(ص)آمدهاست: وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الأقاويل، لأخَذنا مِنهُ بِاليَمين، ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتين؛ اگر بر فرض مُحال، او سخني دروغ بر ما ميبست، ما او را با قدرت تمام ميگرفتيم، و سپس، رگ قلبش را قطع ميکرديم.
و دين حقّ الهي در هر زمان، همانشريعتي استکه بهوسيلة پيامبر معصومِآنزمان، به بشر عرضه شده و غيرآن باطل است و راه بهسوي خدا نخواهد بود. و انبيا و رسولان خدا(ع) طيّ تاريخ بشري، يکي پس از ديگري،آمدند و مردم زمان خود را دعوت به دين حق نمودند تا زمان ظهور خاتمِآنان(ص) فرا رسيد وآخِرينمرحلة از دين حق، به بشر عرضه شد. و پس ازآن، تا پايان عمر جهان، دين ديگري از جانب خدا نخواهدآمد و جامعة بشري نيز جز اسلام، راه ديگري بهسوي خدا نخواهد داشت. چنانکه خداي متعال در همينآية 85 ميفرمايد: «وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإسلامِ ديناً فَلَنيُقبَلَ مِنه وَ هُوَ فِي الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرين»؛ «هرکس دين وآييني جز اسلام براي خويش انتخابکند، از او پذيرفته نميشود و او درآخرت از زيانکاران خواهد بود». و در جايي ديگر ميفرمايد: إنَّ الدّينَ عِندَ الله، اَلإسلام؛ همانا، دين، در نزد خدا، اسلام است!
و اسلام هم يعني تسليم خدا شدن و دستورات او را که همانشريعت هر زمان است، پذيرفتن.
و بديهي استکه درصورت تحقّق ابلاغ، پذيرشآخريندستورکه شريعت ختميّه است، معناي واقعي تسليم و اسلام است! چرا که اِعراض از شريعتآخر و عمل به شرايع پيشين، در معنا، اعتقاد به لَغويّت و غير حکيمانه بودن شريعت آخرين ميباشد. زيرا اگر شريعت حضرت مسيح يا حضرت موسي(ع) مثلاً در عصرکنوني، دين حق و راه مستقيم به سوي خدا باشد، پس، ارسال حضرت محمّد(ص) و انزال قرآنکه از لحاظ برنامههاي عملي، تفاوت بسيار با آندو شريعت دارد،کاري لغو و عاري از فايده و حکمت خواهد بود و بلکه موجب افتراق و شقاق بين اُمَم و جوامع بشري خواهدگشت! و خداوند حکيم، منزّه ازکار لغو و فَسادانگير است. البتّه، ما طبق همينآية 84 ، اعتقاد به حقّانيّتکلّ انبيا و رسل(ع) داريم و «لانُفَرِّقُ بَينَ أحَدٍ مِنهُم». يعني، «معترفيمکه تمامي اينبزرگواران، از جانب خدا مبعوثگشتهاند» و هر يک، در زمان خود، مردم عصر خود را با برنامه و شريعت خاصّيکه مناسب با زمانشان بودهاست، دعوت بهسوي خدا و عمل براي روز جزا کردهاند و ضمناً بشارتآمدن پيامبر بعد از خود وآوردن شريعتکاملتر را به مردم خود دادهاند.
البتّه، هر دين لاحق، ناسخ دين سابق بوده، امّا نه نسخ بدينمعنا که باطلبودنآنرا در زمان پيش اعلام نمايد، بلکه به اينمعنا که انقضاي مدّت حقّانيّتآنرا اعلام نمايد. يعني، ميفهماندکهآندين، در زمان خودش دين حق، امّا موقّت بوده و اينک، وقتآن منقضيگشته و نوبت به دين لاحق رسيدهاست. و لذا بهاعتقاد ما، پيامبران سابق، مبشّر پيامبران لاحق، به ويژه خاتم و افضلشان بودهاند و پيامبران لاحق نيز مصدّق و مکمّل پيامبران سابق ميباشند.
از باب مثال، بچّهايکه از مادر متَولّد ميشود، دوران موقّت و برنامة معيّني دارد؛ آغوش مادر، پرورشگاه و شير، غذاي او وگريه و لب جنباندن،کسب وکار اوست. اينمرحلهکه طي شد، وارد مرحلة کودکستان ميگردد. درآنمرحله، قهراً مکان و غذا و برنامة کارش عوض ميشود؛ امّا نه اينکه دوران شيرخوارگي ابطال شود، بلکه تکميل ميگردد و سپس، وارد دبستان و بعد، دبيرستان و دانشگاه شده و همچنان، اخذ تعليمات عاليتر ميکند. و پس از طيّ مرحلة تخصّصي طب مثلاً، با گواهينامة فارغالتّحصيلي از دانشگاه يا هر مرکز علمي، بهعنوان يک طبيبکاملِ قابل، بيرون ميآيد و زندگي خود را تحت عنوان طبيب ادامه ميدهد. در مراحل تحصيلياش، هر مرحلة لاحق، مکمّل مرحلة سابق بوده و نه مُبطِلآن. و اينککه به مرحلة نهايي از طب رسيدهاست، ديگر تحوّل علمي اساسي نخواهدداشت، بلکه تا آخر عمرش طبيب است. در نتيجه، برنامة تعليم وآموزش فرهنگي يک برنامه بيش نيست، منتَها برحسَب اختلاف مراحل عمر آنطبيب بهصورتهاي مختلف، ازکودکستان و دبستان و دبيرستان و دانشگاه به او القا شده تا به مرحلة نهايي رسيدهاست.
دين همکه برنامة تربيت الهي دربارة عالَم انسان است، در حقيقت، يک برنامه بيش نيست وآن، اسلام، يعني اِنقياد در مقابل حقّ است؛ إنَّ الدّينَ عِندَ الله، اَلإسلام، منتها، در هر زماني، پيامبري از پيامبران خدا(ع)، معارف اسلام را مناسب با افکار مردمآنزمان، تبيين ميکرد. دوراني بر بشرگذشتکه در دامن پرمهر پدربزرگش، حضرتآدم، صفيّ الله(ع) آموزش ميديد تا آمادة براي ورود بهکودکستان حضرت نوح(ع) شود. سپس، به دبستان حضرت ابراهيم خليل(ع) وارد شد و پس ازآن تحت تربيت حضرات موسي و عيسي(ع) قرارگرفت تا سرانجام از دانشسراي عالي حضرت محمّد(ص) با گواهينامة فارغالتّحصيليکه قرآن است، بيرونآمد و تاآخرينروز عمرش بهعنوان امّت محمّدي ثابت و باقي ميمانَد.
و ايناست معناي صحيح ايمان به تمام انبيا و تسليم و اسلام در پيشگاه خدا! نه اينکه شرايع حقّة گذشته را در اين زمانکه زمان ظهور و عرضة شريعت ختميّه است دين حق و جائزالإتّباع بدانيم وکافي در اسلام و تسليم خدا شدن و راه تحصيل سعادت اخروي بشناسيمکه اينطرز تفکّر چنانکهگفتيم، مستلزم لغويّت شريعت ختميّه است وکفر بهآيات خدا!
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.