آيا كساني كه به مذاهب ديگر هستند، كافر محسوب مي شوند؟
آيا كساني كه به مذاهب ديگر هستند، كافر محسوب مي شوند؟
طرز تفکّري اخيراً در بينگروهي بهاصطلاح روشنفکرمَآب! بهوجودآمدهاستکه ميگويند: آنچه بر انسان لازم است، ايمان به خدا داشتن است و سپس طبق يکي از برنامههاي اوکه بهوسيلة يکي از پيامبران(ع)آمدهاست، عملکردن. حال،آنبرنامة خدا، بهصورت تورات باشد يا انجيل و يا بهصورت قرآن، وآنپيامبر، بهنام موسي(ع) باشد يا عيسي(ع) و يا بهنام محمّد مصطفي(ص)، فرقي نميکند. چهآنکه همه، از جانب خدا آمدهاند و راههاي متعدّدي براي سير و سلوک انسان بهسوي خدا نشان دادهاند. و لذا هرکسي در انتخاب هر ديني، مختار وآزاد است. و طبعاً دين منتخب هرکسي، دين همانمنطقهاي خواهد بودکهآنجا زندگي ميکند و دين همانخانوادهاي خواهد بودکهآنجا به دنيا آمدهاست!
امّا اينطرز تفکّرکه قيافة صلحکلّي دارد، در واقع، يک طرز تفکّر انحرافي وکافِرمَآبي استکه هم مخالف حکم عقل و مستلزم لغويّت تعدّد شرايعآسماني ميباشد و هم منافي با دستور صريح قرآن استکه جامعة بشر را متعيّناً و صرفاً موظّف به اتّباع ازآخِرينشريعتآسماني اسلام ميداندکه: وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإسلام ديناً فَلَن يُقبَلَ مِنه، وَ هُوَ فِي الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرين؛ هرکه غير از اسلام،آييني براي خود برگزيند، از او پذيرفته نميشود و او درآخرت، از زيانکاران خواهد بود.
بنابراين، دين حق در هر زماني، يکي بيش نيست وآن، برنامة تنظيمشدة از جانب خداوند حکيم استکه بهوسيلة پيغمبر مبعوث درآنزمان، به بشر ابلاغگرديدهاست. و لذا وظيفة هر انسان خردمند رشيد، ايناستکه در مقام فحص و جستوجويآن برآيد و محتواي اعتقادي و احکام عمليآنرا از طريق صحيح عقلاني بهدستآورد تا با طمأنينه و آرامش خاطر، راه بهسوي خدا را بپيمايد و سرانجام، به سعادت و خوشبختي جاودان نايلگردد.
حال، اگر در مقام فحص و تحقيق بر نيامد و همچنان با بياعتنايي به حکم عقل و وجدان، از يک جريان باطلي، هر چند در قيافة دين و شريعت تبعيّتکرد، از نظر عقل و شرع، انساني مقصّر در انجام وظيفه به حساب ميآيد و محکوم به عقاب در عالم پس از مرگ ميباشد. و اگر رفت و دين حق را هم شناخت، ولي بر اساس روح لجاج و عناد، از پذيرش آن اِستِنکاف ورزيد و بهفرمودة قرآنکريم: وَ جَحَدوا بِها وَ استَيقَنَتها أنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوّا؛ آنرا از روي ظلم وگردنکشي منکر شدند درعينحاليکه در دل بهآن يقين داشتند، اينچنينکافرِ جاحدِ مستکبر نيز درآنسرا وضع معلومي دارد؛که: وَ الَّذينَکَذَّبوا بِآياتِنا وَ استَکبَروا عَنها، اُولئِکَ أصحابُ النّار هُم فيها خالِدون؛ آنانکهآيات ما را تکذيبکنند و در برابرآنها خاضع نشوند، اهل دوزخند و جاودانه درآن خواهند ماند.
ايندوگروه، اگر اعمال نيکي هم داشتهباشند، در عالم پس از مرگ، هيچگونه نفعي به حالشان نخواهد داشت و از نظر قرآنکريمآناعمالشان مانند خاکستري خواهدبودکه بهوسيلة تندبادي از هم پاشيده و نابود شود. چنانکه ميفرمايد: مَثَلُ الَّذينَکَفَروا بِرَبِّهِم أعمالُهُمکَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرّيح في يَومٍ عاصِف لايَقدِرونَ مِمّا کَسَبوا عَلي شَيء، ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ البَعيد؛ اعمالکسانيکه به پروردگارشانکفر ورزيدند، همچون خاکستري است در برابر تندباد در يک روز طوفاني،آنها قادر بر اين نميباشندکهکمترينچيزي ازآنچه را انجام دادهاند، بهدستآورند، ايناستآنگمراهي دور و دراز. يا مانند سرابي استکه از دور، در نظرآدم عطشان، نمايآب دارد، امّا از نزديک، هيچ است و پوچ! چنانکه ميفرمايد: وَ الَّذينَ کَفَروا، أعمالُهُمکَسَرابٍ بِقيعَه، يَحسَبُهُ الظَّمآن ماءً، حَتّي إذا جاءَه، لَم يَجِدهُ شَيئا؛ کسانيکهکافر شدند، اعمالشان همچون سرابي است در يککوير،که انسان تشنه،آنرا از دور،آب ميپندارد، امّا هنگاميکه بهسراغآن ميآيد، چيزي نمييابد!
و امّا اگر پس از سعي در تحقيق و تلاش بهقدر لازم براي شناسايي دين حق، بر اثر قصور در فهم و ادراک و عدم توانايي بر حلّ شبهات يا به هر علّت ديگري از شناخت راه حق عاجز شد و همچنان به راه باطل خويش ادامه داد، طبيعي استکه از راه باطل به مقصد حق نخواهد رسيد و به بهشت سعادتيکه منتها إلَيهِ سير در راه حقّ است، نايل نخواهد شد.
ولي اگر پرسيده شود: آيا چنينشخصي، در روز جزا، در جرگة کفّارِ غير مؤمن به خدا محشور و محکوم به عقاب خواهد بود يا خير؟ وآيا اگر روحاً جاحد و عملاً هم مقصّر نيست، استحقاق عفو و مصونيّت از عذاب خواهد داشت؟
در جواب اينسؤال بايدگفت: چنينانساني، بر حسَب موازين فقهيکه ناظر به جنبة ظاهر است، در دنيا، محکوم به احکامکافر است و عنوان مُسلِمکه بهمعناي شناسنده و اقرارکنندة به عقايد حَقّه است، بر او منطبق نميشود.
امّا از نظر اهل نجات يا اهل عذاببودن در عالمآخرتکه براساسکفر و ايمان روحي و قلبيِ انسان داوري ميشود، مسأله بهگونة ديگري است. چون بر حسب فرض، اينچنينشخصي، از يکسو، اهل لجاج و عناد نيست، بلکه روحاً حَنيف و داراي صفت تسليم است و پذيراي حق، و از سوي ديگر نيز اهل تقصير و سهلانگاري در امر تحقيق و تفحّص نميباشد، بلکه بهراستي، در جستوجوي دين حق وکاوشگرِ سختکوش در اينراه است. منتها، به عللي، از دستيابي به حقيقت اسلام عاجزگشته و قهراً از برکاتآن محروم ماندهاست. لذا اينفرد، هرچند از نظر جنبة ظاهر و ديدگاه فقهي چنانکهگفتيم محکوم به حکمکافر است و عنوان مسلم بر او منطبق نيست، ولي از نظر باطن و داشتن روح اِنقياد و تسليم در برابر حق، بهفرض شناختن حق، ميشودگفت: مسلم است وکافر نيست. در نهايت، مسلمي نيستکه استحقاق بهشت داشتهباشد. چون بهشتي شدن، مشروط به حرکت در مسير دين حق و عمل بر طبق برنامة شريعت الهيّه است. و او بر حسب فرض،آنمسير را به هر علّتيکه بوده، نشناخته و ازآنراه نرفته و طبعاً به منتها إليهآنراهکه بهشت است، نميرسد.
ولي از سوي ديگر، محکوم به عذاب و جهنّمي هم نخواهد بود. چون جهنّمي شدن، معلولکفر جُحود و استنکاف از پذيرش حق پس از شناختن حق يا تقصير و مسامحهکاري و سهلانگاري در امر شناسايي حقّ است. و فرد مورد بحث ما، نهکافر جاحد است و نه مقصّر سهلانگار، بلکه جاهل قاصر مستضعفي استکهکار او بهفرمودة قرآن، در سهآية 97 تا 99 از ميان آيات هفتگانة 95 تا 101 سورة نساء از صفحة 94، واگذار به خداست: «کسانيکه به خويشتن ستمکردهاند، وقتي فرشتگان قبض ارواح، روحآنها را ميگيرند، بهآنها ميگويند: شما در چه وضع و حالي بودهايدکه اينچنينآلوده و سيهدل شدهايد؟! ميگويند: ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم و به همينجهت، قادر بر انجام وظايف خود نبوديم».
فرشتگان «ميگويند: مگر زمين خدا پهناور نبودکه مهاجرتکنيد و خود را ازآنمحيطکفر و فَساد دور نگهداريد؟!»
«نتيجه اينکهآنها چون عذر موجّهي براي ترک مهاجرت ندارند، جايگاهشان دوزخ است و بدسرانجامي دارند».
«مگرآندسته از مردان و زنان وکودکانيکه بهراستي، تحت فشار قرارگرفتهاند؛ نه چارهاي دارند و نه راهي براي نجات ازآن محيطآلوده مييابند.آنها را ممکن است خداوند مورد عفو قرار دهد.که خداوند عفوکننده وآمرزنده است».
که درآية اوّل، اشاره به حالکساني استکه براي رهايي از عذاب، بهدروغ، ادّعاي استضعاف ميکنند و جواب ردّ از فرشتگان خدا ميشنوند. و درآية دوم، ملاک استضعاف واقعي را نشان ميدهدکه قصور و عدم توانايي در راهيابي به دين حقّ است. و درآية سوم، نويد عفو و مغفرت دربارة مستضعفين حقيقي ميدهدکه «فَاُولئِکَ عَسَي الله أن يَعفُوَ عَنهُم».
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.