آيا دينكهنه، ميتواند پاسخگوي نيازهاي روز بشر باشد؟
آيا دينكهنه، ميتواند پاسخگوي نيازهاي روز بشر باشد؟
از ميان شش آية 68 تا 73 سورة اعراف از صفحة 159، پنجآية نخست اينصفحه، بهدنبال سهآية پاياني صفحة قبل، افكار وگفتار و رفتار مردم زمان يكي ديگر از پيامبران بزرگ، يعني هود(ع) و نحوة برخوردآنحضرت با آنها را بيان ميكند تا تنبّهي براي مردم زمان نزول قرآن و ديگر اَزمنه و اَعصار ايجادكند.
و اين، نشان ميدهدكه انسان از نظر قرآن، يك حقيقت واحدي استكه داراي غرايز و خصايص ثابتي ميباشد و سير تكاملي وي در زندگي مادّي و پيدايش تجدّد در تمدّن و مقتضيات زمان، موجب تغيير و تبديل حقيقت و ماهيّت انسان و غرايز و خصايص طبيعي او نميباشد. وگرنه، اين، صحيح نبودكه قرآنكريم، تاريخگذشتگان را پيشكشيده و افكار و احوال مردم مثلاً دههزار سال قبل را براي مردم زمان نزول قرآن و همچنين براي مردم زمان ما و هزاران سال بعد از ما مطرحكند و از ما وآيندگان بخواهدكه در طرز تفكّرآنها بينديشيم و عبرت بگيريم.
آري؛ انسان از نظر قرآن، در تمام زمانها، داراي حقيقت ثابتي است و با پيشرفت علم و صنعت و تمدّن، دگرگوني و تحوّل در حقيقت انساني او و خصايص طبيعياش پيدا نميشود.
آيا ميشود زماني بيايدكه انسان نياز به تنفّس از هوا نداشتهباشد؟ يا بر اثر پيشرفت علم و صنعت، دستگاه تَغَذّي و هضم و توليدش دگرگونگردد و اصلاً نياز به خوراك و پوشاك و مسكن و ازدواج و توليد نسل نداشتهباشد؟
البتّه، ظواهر زندگي، از اَنحاي خوراك و پوشاك و مسكن و مركب، بر اثر پيشرفت علم و صنعت، تحوّل مييابد و رو بهكمال ميرود. امّا اصل غرايز و خصايص طبيعي انسان، از بين نميرود و تغيّر نمييابد.
انسان زمان هود(ع)، موجودي يك سر و دوگوش بود و روي دو پا راه ميرفت و دستگاه تغذّي و تنفّس و توليد مثل و شهوت و غضب داشت و اگر به حال خود رها ميشد، دست به جنايت و خيانت ميزد و انواع فتنه و فَساد در اجتماع بهوجود ميآورد. انسان امروز هم، چنين است و انسان ميليونها سال بعد هم، چنين خواهد بود.
آري؛ اينموجود شَهَوي و غضبي، هر چه در علم و صنعت جلوتر برود، به راههاي جنايت و خيانتآشناتر ميگردد و دامنة فساد را وسيعتر و عميقتر ميسازد. امروز ميبينيم اينبشر مُتَمَدِّنِ دانشمندِ صنعتگر نيروي برق و بخار را استخدام كرده و چهرة دنيا را دگرگون نمودهاست و با به صحنهآوردنكامپيوتر و اينترنت، تحوّلي عجيب در دنياي علم و صنعت بهوجودآوردهكه انسان زمان هود(ع) از تصوّرآن نيز عاجز بودهاست. ولي مَعَالوَصف، وقتي از بُعد غريزه و شهوت و غضب، به همينانسان دانشمند متمدّن مينگريم، ميبينيمآنچنان در وادي ظلم و جنايت و درندهخويي و اِفسادگري ميتازدكه انسان زمان هود(ع) از تصوّرآن نيز عاجز بودهاست.
حاصلآنكه غرايز و خصايص طبيعي انسان، با تغييرپذيري مظاهر تمدّن بر حسَب مقتضيات زمان، تغيير نميپذيرد؛ بلكه براي هميشه ثابت است و به همينجهت، نياز به قانون ثابتي داردكه براي هميشه،آنغرايز را تعديل نمايد. وآنقانون ثابت، هماندين ثابت الهي استكه از جانب خداوندِ ثابتِ هميشهباقي تشريع شدهاست تا انسان در هر زماني بهوسيلة آن آيينآسماني، اخلاق و خصايص خود را تعديلكند و مظاهر پيشرفتة تمدّن را هم با اخلاق تعديلشدهاش تنظيم بنمايد.
اينهم بسيار روشن استكه:آنكسي ميتواند قواي مختلف انسان را تعديلكندكه: اوّلاً:آنقوا را بشناسد. ثانياً: به وظايفآنها كاملاً آشنا باشد. و ثالثاً: راه هماهنگ ساختنآنها را بداند. و او، جز خالق انسان،كس ديگري نميباشد.
يعني همانقدرتيكه اشعّة صاف خورشيد را با خاك تيرة زمين ميآميزد و ازآن ميوههاي لطيف و شيرين وگلهاي زيبا و معطّر و رنگارنگ تحويل ميدهد، و نيز، همانقدرتيكه در ساختمانكوچك بدن زنبور عسل، هم دستگاه عسلسازي تعبيهكرده و هم دستگاه زهرسازي، و زهر و عسل را طوريكنار هم قرار دادهاستكه نه عسل، زهر را از بين ميبرد و نه زهر، عسل را فاسد ميسازد،آري؛ همانقدرت استكه ميتواند عقلِ دركمال صفا را دركنار شهوتِ در نهايتِكدورت بنشاند وآنچنان تعادل و هماهنگي بينشان برقراركندكه نه عقل، شهوت را از بين ببرد و نه شهوت، عقل را بسوزاند و در نتيجه بشري بهوجود بياوردكه نه مَلَك باشد و نه حيوان. و هماوستكه ميتواند دين وآيين تعديل قواي مختلف انسان را تشريع و تنظيم نموده و بهوسيلة پيامبران معصوم(ع) بهدست بندگانش برساند؛ هُوَ الَّذي أرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدي وَ دينِ الحَقّ؛ او، همانكسي استكه پيامبران را با آيين هدايت و دين حق، بهسوي بندگان فرستاد.
دين حق وآيين هدي نيز، همانقانونآسماني اوستكه ازآن، تعبير به اسلام ميكند و ميگويد: إنَّ الدّين عِندَ الله، اَلإسلام؛ دين در نزد خدا هماناسلام است؛ وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإسلامِ ديناً فَلَنيُقبَلَ مِنه وَ هُوَ فِي الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرين؛ و هر که ديني غير از اسلام برگزيند، از او پذيرفته نميشود و او درآخرت، از زيانکاران خواهد بود.
منتها، اسلام در هر زماني، بهوسيلة پيامبري از پيامبران خدا(ع)، بر حسَب تناسب درك مردمآنزمان، معارفش تبيين ميشد و قسمتي از برنامههاي عملي، مناسب با شرايط زمان، القا ميگرديد تا اينكه خداوند حكيم نبوّت ختميّة حضرت محمّد(ص) را اعلامكرد و فرمود: ما كانَ مُحَمَّدٌ أبا أحَدٍ مِن رِجالِكُم، وَ لكِن رَسولَ الله وَ خاتَمَ النَّبِيّين.
دين وآيين او را بهعنوان اسلامكاملكه هيچ نقص وكمبودي درآن نيست تا با آمدن دين ديگري تكميل شود، معرّفيكرد و فرمود: اَليَوم أکمَلتُ لَکُم دينَکُم وَ أتمَمتُ عَلَيکُم نِعمَتي وَ رَضيتُ لَکُمُ الإسلام دينا؛ امروز دينتان را برايتان كامل نمودم و نعمتم را بر شما تمامكردم و به اسلام، بهعنوان دين شما خوشنودگشتم.
و هر دين غير اسلام را نامقبول در نزد خدا اعلامكرد و فرمود: وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإسلامِ ديناً فَلَنيُقبَلَ مِنه، وَ هُوَ فِي الآخِرَهِ مِنَ الخاسِرين؛ هرکس ديني غير اسلام برگزيند، از او پذيرفته نميشود و او درآخرت، از زيانکاران خواهد بود.
خود رسول مكرّم(ص) نيز، ضمنگفتاري فرمود: إلاّ أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي؛ پس از من، پيامبري نخواهدآمد.
امامان معصوم(ع) نيز فرمودند: حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أبَداً إلي يَومِ القِيامَه وَ حَرامُهُ حَرامٌ أبَداً إلي يَومِ القِيامَه؛ احكام آسمانيكه حضرت محمّد(ص)آوردهاست، تا روز قيامت، دگرگوني نخواهد يافت. چون پيامبري بعد از او نميآيد.
آري؛ قرآنكهآخِرينكتابآسماني است، بهامر خدا، تحويل اوصيا و جانشينان معصوم پيامبر خاتم(ع) داده شدهكه تا روز قيامت، به تبيين معارف و احكامآن قيام نمايند. و قهراً با بودنآنمُبَيِّنان معصوم دركنار قرآنكه اعلم و افضل از تمام انبياء سَلَف ميباشند، ديگر نيازي به نبوّت و شريعت ديگري نخواهد بود. چهآنكه وصايت از نبوّت ختميّه مرتبهاي اعلا از اصل نبوّت انبياي سلف(ع) ميباشد. حال، اين، چه خندهآور استكه روشنفكرمَآباني پيدا ميشوند و ميگويند: اينقوانينِ هزاران سال قبل اسلام و قرآن، به درد بشر متمدّن امروزكه به درجة اَعلاي از تمدّن رسيدهاست، نميخورَد!
ميگويند:كسي از اوّل شب تا به سحر نشستهبود و براي رفيقش قصّة ليلي و مجنون ميگفتكهآنها دختر عمو، پسر عمو بودند و عاشق يكديگر شدند و چنين و چنان شد. صبحكه شد، او پرسيد: راستي، ليلي زن بود يا مرد؟گفت: عجب! من از اوّل شب تا به حال ميگويم:آنها دختر عمو و پسر عمو بودند. تو باز ميگويي: ليلي زن بود يا مرد؟!!
حال، ما نيز هرچه فرياد ميزنيم و ميگوييم و مينويسيمكه قرآن مولود فكر بشر نيستكه بشر هزار سال قبل مطلبي گفتهباشد و به درد بشر امروز نخورد. قرآن،گفتار خالق بشر استكه تحت تأثير زمان وگذشت زمان قرار نميگيرد تا كهنه شود. باز ميگويند: افكار تراوشيافتة از مغز بشر هزار سال قبل، از ادارة بشر متمدّن امروز عاجز و ناتوان است!!
اين، سخن صاحب قرآن استكه حتّي به پيامبرشكهآورندة قرآن است، اجازة دخل و تصرّف درآن نميدهد و ميگويد: قُل: لَو شاءَ الله، ماتَلَوتُهُ عَلَيكُم وَ لاأدراكُم بِه، فَقَد لَبِثتُ فيكُم عُمُراً مِن قَبلِه، أ فَلاتَعقِلون؟ بگو: اگر خدا ميخواست، من اينآيات را بر شما نميخواندم. من اُمّي هستم و در تمام مدّت عمرم نه استاد و معلّمي به خود ديده و نه كتابي خواندهام. مدّتها پيش از نزول اينقرآن، در ميان شما زندگيكردهام.آيا تا بهحال اينسنخگفتار از من شنيدهايد؟ بنابراين، چگونه ممكن است اينكتاب، برخاسته از فكر من باشد؟! آيا نميانديشيد تا بفهميد؟
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۱
نویسنده : مدیر سایت
تاکنون هیچ دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.